رشته مدیریت بازرگانی

مدیریت بازرگانی شامل طیف وسیعی از مدیریتها می شود چرا که بیشتر سازمانهای تجاری، صنعتی ، خدماتی مثل بانکها،شرکتهای بیمه و کارخانجات صنعتی به دنبال سود هستند و در نتیجه یک موسسه بازرگانی محسوب می شوند.

مدیریت بازرگانی از مهمترین بخش های مدیریت شرکت های تجاری است زمانی یک شرکت می تواند بین خود مشتریان و خریدارانش ارتباط تجاری خوبی برقرار کند که یک مدیر بازرگانی موفق داشته باشد . فردی که مدیریت بازرگانی یک بنگاه اقتصادیی را به عهده می گیرد در جذب مشتریان و عرضه و معرفی صحیح و اصولی محصول یا خدمات یک شرکت تلاش می کند و به طور طبیعی مدیر بازرگانی فردی است که نقش اساسی در سود و زیان شرکتها دارد .

 دوره کارشناسی مدیریت بازرگانی یکی از دوره های تحصیلی آموزش عالی است و هدف از تشکیل این دوره آموزش نیروی انسانی متخصص مورد نیاز سازمانها، اداره ها، موسسه ها و شرکتهای دولتی و خصوصی در زمینه بازرگانی با وظایف و هدفهای گوناگون در سطوح کارشناسی می باشد.

شاخه مدیریت بازرگانی به بررسی اصول ، روشها و مهارتهایی می پردازد که اداره کنندگان سازمانهای اقتصادی، خدماتی و بازرگانی باید از این اطلاعات خبرداشته باشند و از آنها اطلاع پیدا کنند برای مثال در مورد نحوه تصمیم گیری در مورد روشهای تولید، فروش، سرمایه گذاری، بازاریابی، جذب نیروی انسانی و دهها مساله دیگر که در هر موسسه بازرگانی برای یک مدیر مطرح می گردد در این شاخه آموزش داده می شود.

هدف از ایجاد این رشته تربیت متخصصانی است که به امور بازرگانی، بازاریابی، سیستم های خرید و تدارکات، کار گزینی و امور مالی در حد کارشناسی آشنایی داشته باشند.

دانشجویان این رشته با آگاهی و شناختی که از ساخت سازمانها، تئوری مدیریت و سازماندهی تکنیکهای مختلف تصمیم گیری پیدا می کنند قابلیت جذب در سازمانهای مختلف بازرگانی  در  سطوح کارشناسی را می یابند و می توانند در اموری مثل تدارکات ، کارگزینی ، امور مالی ، بازاریابی  و مسئولیتهای ذی ربط را بر عهده بگیرند.

دانشگاه ها: این گرایش از قدیمی ترین گرایش های مدیریت است که کار خود را در سال 1333 به موجب عقد قرارداد بین دانشگاه تهران و دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به منظور تربیت مدیران برای اداره سازمانهای دولتی و خصوصی، در دانشکده حقوق دانشگاه تهران با همکاری گروهی از اساتید آمریکایی آغاز کرد. سپس این رشته در مقاطع و گرایش های مختلف و در دانشگاههای گوناگون کشور گسترش یافته و هم اینک در غالب دانشگاههای دولتی، آزاد و پیام نور ارائه می گردد.

گرایشهای مختلف در مقطع کارشناسی ارشد: این رشته دارای گرایش‌های مختلفی می باشد که عبارتند از: بازاریابی، سیاستگذاری (استراتژیک)، بازاریابی بین الملل، تحول سازمانی، مالی، بیمه، بازرگانی بین الملل و ...

دروس این رشته در مقطع کارشناسی عبارتند از:

 

ردیف نام درس ردیف نام درس
1 آمار و کاربرد آن در مدیریت 2 2 آمار و کاربرد آن در مدیریت 1
3 اصول حسابداری 1 4 اصول حسابداری 2
5 اقتصاد خرد 6 اقتصاد کلان
7 بازاریابی بین المللی 8 بازاریابی و مدیریت بازار
9 بازرگانی بین المللی 10 بهره وری و تجزیه و تحلیل آن در سازمان
11 پول و ارز و بانکداری 12 تجزیه و تحلیل و طراحی سیستم
13 تحقیق در عملیات 1 14 تحقیق در عملیات 2
15 تحقیقات بازاریابی 16 توسعه اقتصادی و برنامه ریزی
17 حسابداری صنعتی 1 18 حسابرسی 1
19 حقوق اساسی 20 حقوق بازرگانی
21 حقوق بازرگانی بین الملل 22 روابط صنعتی
23 روان شناسی کار 24 روش تحقیق در مدیریت
25 ریاضیات و کاربرد آن در مدیریت 1 26 ریاضیات و کاربرد ان در مدیریت 2
27 زبان تخصصی 1 و 2 28 زبان تخصصی 3 و 4
29 سازمان های پولی و مالی بین المللی 30 سمینار در مسائل بازاریابی
31 سمینار در مسائل مالی 32 سیاست پولی و مالی
33 سیستم های خرید، انبارداری و توزیع 34 سیستمهای اطلاعاتی مدیریت
35 مبانی سازمان و مدیریت 36 مبانی مدیریت اسلامی و الگوهای آن
37 مدیریت استراتژیک 38 مدیریت تولید
39 مدیریت رفتار سازمانی 40 مدیریت مالی 1
41 مدیریت مالی 2 42 مدیریت منابع انسانی
43 کامپیوتر و کاربرد آن در مدیریت

مطلبی جالب در باره ی مفاهیم بازاریابی

در دانشگاه استنفورد ، استاد در حال شرح دادن مفهوم بازاریابی به دانشجویان خود بود:

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و می گین: "من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن"، به این میگن بازاریابی مستقیم

شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره،به شما اشاره می کنه و میگه: " اون پسر ثروتمندیه، باهاش ازدواج کن"، به این میگن تبلیغات

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین، فردا باهاش تماس میگیرین و میگین: "من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن"، به این میگن بازاریابی تلفنی

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله کراواتتون رو مرتب می کنین و میرین پیشش، اون رو به یک نوشیدنی دعوت می کنیین، وقتی کیفش می افته براش از روی زمین بلند می کنین، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک سواری کوتاه دعوت می کنین و میگین: "در هر حال، من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج می کنی؟"، به این میگن روابط عمومی

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه : "شما پسر ثروتمندی هستی، با من ازدواج می کنی؟"، به این میگن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و می گین:"من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن"، بلافاصله اون هم یک سیلی جانانه نثار شما میکنه، به این میگن پس زدگی توسط مشتری

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و می گین:"من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن" و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی میکنه، به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، ولی قبل از این که حرفی بزنین، شخص دیگه ای پیدا میشه و به دختره میگه : "من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن" به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا

شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، ولی قبل از این که بگین:"من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن" ، همسرتون پیداش میشه، به این میگن منع ورود به بازار

شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون میاد. سعی میکنید بهش کم محلی کنید تا از شما خوش اش بیاد، اون هم فمینیست از آب در می آد و برایِ در اومدنِ چشِ شما دستِ دوست تون رو میگیره. به این میگن اشتباهِ استراتژیک در بازاریابی.

شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون میاد. جلو می رید و مؤدبانه یه یه شاخه گلِ سرخ بهش میدید و می گید:"من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن"، اما اون گل رو توی سرتون میزنه. به این میگن اشتباهِ تاکتیکی در بازاریابی.

شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون میاد. جلو می رید و میگید:"من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن"؛ همون لحظه یه دختر دیگه که قبلا با همین کلمات گولش زده بودید سروکلش پیدا میشه و رسواتون میکنه به این میگن تاثیرسوء سابقه در بازار.

شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون میاد. جلو میرید و میگید: "من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن"؛ همون لحظه پاتون میره روی پوست موز و جلوی طرف ولو می شید به این میگن ضایع شدگی مفرط یا فقدان ثبات در بازار.

شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون میاد. جلو میرید و میخواهید بگید:"من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن"؛ که یک هو یک دختر زیباتر از اون رو پشت سرش می بینید فورا مسیر رو عوض میکنید و به سمت دختر جدید میرید.به این میگن چشم چرانی، نه ببخشید تحلیل لحظه به لحظه بازار.

شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون میاد. جلو می رید و میگید: "من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اونهم با شعف خاصی برمیگرده و لبخند میزنه ، شما که بادیدن چهره 60 ساله اون به اشتباه خودتون پی بردید سرخ و سفید شده و مجبورید برای رهایی آسمون ریسمون ببافیدبه این میگن بدبیاری یا خطای بازار

شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون میاد. به جایِ این که جلو برید و بگید: "من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن"؛ به مادرتون میگید که با مادرش تماس بگیره و قرار خواستگاری رو بذاره. به این می گن بازاریابی سنتی.

شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون میاد. جلو می رید و میگید: "من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن"؛ اون هم با دوست اش صحبت میکنه و در موردِ شما توضیح میده و شما با هردوی اونا ازدواج میکنید. به این می گن بازاریابی دهان به دهان!

شما در یک مهمانی، دخترِهای بسیار زیبایِ فراوانی رو می بینید و ازشون خوش تون میاد. سرگردان میشید که جلو کدوم برید و بگید:"من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن بعد ما میتونیم با هم بیش از دوبچه داشته باشیم"؛ به این میگن فقدان استراتژی در بازار

مدیریت صنعتی

مدیریت صنعتی :




دوره کارشناسی مدیریت صنعتی یکی از دوره های تحصیلی آموزش عالی است و هدف از تشکیل این دوره آموزش نیروی انسانی متخصص مورد نیاز کارخانه ها،موسسه ها و شرکت های دولتی و خصوصی و نیز آشنایی دانشجویان با کاربرد روشهای علمی در مدیریت است.

صنعت و بازار کار

شرکت کنندگان در این دوره افزون بر آشنایی با مسائل نظری دانش مدیریت صنعتی ،با کاربردهای این رشته و همچنین بکارگیری نرم افزارهای مرتبط و موثر مدیریت آشنا می شوند . بدین ترتیب خلاء ارتباطی بین کادر کارشناسی ماهر و مدیریت موسسه ها به حداقل ممکن خواهد رسید . فارغ التحصیلان این رشته می توانند در قسمتهای مدیریت تولید،اداره حفاظت فنی و قسمت کنترل مرغوبیت کالا مشغول به کار شوند.

[تصویر: moarefii_2.jpg]

گرايش مديريت صنعتي:

حضور يک کارشناس مديريت صنعتي که مسوليت نيروي انساني را بر عهده بگيرد، در هر واحد صنعتي ضروري است تا وي بتواند با استفاده از دانش خويش، مشارکت، مهارت و انگيزه نيروي انساني واحد صنعتي مورد نظر را افزايش دهد. يکي از علل عدم موفقيت صنايع ما اين است که اکثر مسولين واحدهاي صنعتي، فارغ التحصيل مديريت صنعتي نيستند. مديريت صنعتي داراي سه بعد اصلي فني و تکنيکي، بعد مالي و بعد رفتاري و اجتماعي مي باشد. در رشته مهندسي صنايع دانشجويان بيشتر به مطالعه بعد فني و تکنيکي صنايع مي پردازند اما رشته مديريت صنعتي به دو بعد مالي و رفتاري صنايع تاکيد بيشتري دارد.
موقعيت شغلي در ايران:
يک فارغ التحصيل رشته مديريت نبايد انتظار داشته باشد که از همان بدو امر به عنوان مدير يک شرکت يا کارخانه مشغول به کار گردد. چون بخشي از مطالب و محتواي کلاسهاي مديريت بايد به عنوان تجربه از محيط و سازمانهاي جامعه گرفته شود. بنابراين فارغ التحصيل اين رشته در ابتدا بايد به عنوان يک کارشناس در رده هاي پايين تر وارد بازار کار شده و سپس به مرور پله هاي ترقي را طي کند. فارغ التحصيل مديريت دولتي مي تواند در موسسات دولتي و عمومي و خدماتي مشغول به کار گردد. مديريت بازرگاني در سازمانهاي اقتصادي و بازرگاني فعاليت کند و مديريت صنعتي براي کار در سازمانهاي صنعتي و توليدي مناسبتر است. به دليل نياز به نيروي کار متخصص در صنعت جهانگردي کشور، تمامي دانشجويان گرايش مديريت جهانگردي جذب بازار کار مي شوند و مي توانند در دفاتر خدمات مسافرتي به عنوان مدير فني يا تورگردان و يا در سازمان ايرانگردي و جهانگردي وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامي مشغول به کار گردند. علاوه بر شرکتهاي بيمه دولتي که به متخصصان رشته مديريت نياز دارند، شرکت هاي بازرگاني و حمل و نقل که در ارتباط با تجارت بين المللي هستند نيز فارغ التحصيلان گرايش مديريت بيمه را جذب مي کنند.

تشابه مهندسی صنایع و مدیریت صنایع

اين دو رشته شبيه‌ترين رشته‌ها به همديگر هستند. اين موضوع به دليل واحدهای مشترک درسی آن‌هاست. (البته رشته مهندسی صنايع گرايش تکنولوژی صنعتی، اشتراکات بيش‌تری با مهندسی مکانيک گرايش ساخت و توليد دارد) در زير به اختصار به بعضی از واحدهای مشترک درسی مهندسی صنايع و مديريت صنعتی اشاره شده است:

تحقیق در عملیات، ارزیابی کار و زمان، نگهداری و تهميرات، کنترل پروژه، MIS، کنترل کيفيت آماری، اقتصاد مهندسی و… (لازم به ذکر است که نام بعضی از اين دروس در رشته‌ها و دانشگاه‌های مختلف فرق می‌کند، ولی محتوای آن ها يکسان است.)
بعضی از دروسی که” نسبتا” مشترکند : مدیریت تولید – مدیریت کارخانه –( “این دو درس” مجموعا مباحث طرح ریزی ، کنترل موجودی و مواد ، و شبیه سازی را شامل میشود) – آمار کاربردی(6 واحد) – حسابداری(15 واحد) – اقتصاد ( 6 واحد) – مدیریت مالی (3 واحد)

بعضی دروس صرفاً مديريتی که در رشته مهندسی صنايع آن‌ها را نمی‌خوانند : مبانی سازمان، رفتار سازمانی، منابع انسانی ، روانشناسی صنعتی ، روابط صنعتی، مدیریت بازاریابی،بازاریابی بین المللی، بهره وری، تحلیل سیستم ( با تحلیل سیستم رشته صنایع فرق دارد ( سیستمهای خرید ، و …

بعضی از دروس مديريت صنعتی: 1- آمار و کاربرد آن در مدیریت 2 2- آمار و کاربرد آن در مدیریت 1 3 – اصول حسابداری 1 4 -اصول حسابداری 2 5-اقتصادخرد 6- اقتصاد کلان 7- تجزیه و تحلیل و طراحی سیستم 8- تحقیق در عملیات 1 9- توسعه اقتصادی و برنامه ریزی 10- جامعه شناسی سازمان ها 11- حسابداری دولتی 12- حقوق اساسی 13- روان شناسی کار 14- روش تحقیق در مدیریت 15- ریاضیات و کاربرد آن در مدیریت1 16- ریاضیات و کاربرد ان در مدیریت 2 17- زبان تخصصی مدیریت 1 18- زبانهای برنامه نویسی 19- سیستمهای اطلاعات مدیریت 20- مبانی سازمان و مدیریت 21 – مبانی مدیریت دولتی 1 22- مبانی آشنایی با سیتمهای عامل 23- مبانی مدیریت دولتی 2 24- مدیریت تطبیقی 25- مدیریت رفتار سازمانی 26- مدیریت منابع انسانی

اما در مقابل واحد‌های درسی هستند که فقط مهندسين صنايع آن‌ها را پاس می‌کنند و در رشته مديريت اثری از آن‌ها نيست. مانند: استاتيک، مقاومت مصالح، روش‌های توليد 1 و 2، کارگاه جوش، کارگاه ريخته‌گری، کارگاه ماشين ابزار 1 و 2، آزمايشگاه فيزيک 1 و 2، آزمايشگاه شيمی، مبانی برق، آزمايشگاه مبانی برق، محاسبات عددی، معادلات، برنامه‌نويسی، نقشه‌کشی صنعتی 1 و 2، و دروس اختصاصی گرايش‌های توليد، تکنولوژی صنعتی، تحليل سيستم و ايمنی صنعتی مانند: طراحی ايجاد، طراحی قالب و…
اين تفاوت‌ها در واحدهای درسی خيلی از مسائل را روشن می‌کند. همان طور که در بالا ديديد مهندسان صنايع تعداد زيادی واحد عملی پاس می‌کنند که غيرمنصفانه است که تاثير گذراندن اين تعداد واحد عملی را ناديده بگيريم. همچنين غير منصفانه است که تعداد زياد دروس صرفاً مديريتی را برای رشته مديريت صنعتی ناديده بگيريم.

این دو رشته شباهت هایی در دروس تخصصی با هم دارند. اما تفاوت های آن ها در این است که در بعضی از جا هایی که مهندس صنایع به بعد فنی توجه دقیقی دارد یک مدیر صنعتی به آن به صورت کلی و کلان نگاه می کند و در عوض به بعد مالی و هزینه یابی و همچن�
�ن بعد انسانی در جهت بهره وری که محصول کارایی و اثربخشی است توجه خاصی دارد که نشان دهنده انعطاف پذیری بالای رشته مدیریت صنعتی است.

واقعیت این است که مهندسی صنایع ، بازوی اجرایی مدیریت برای بهبود سیستمها است. مدیریت یک دید کلان نسبت به همه وجوه یک سازمان دارد (نظیر مالی و حسابداری، بازاریابی و فروش، تولید، منابع انسانی و…) که مهندسین صنایع چنین دیدگاه جامعی را ندارند. به عبارت دیگر ، مهندسی صنایع ، به عنوان پلی بین مدیریت و رشته های فنی عمل می کند. به همین دلیل است که در رشته مدیریت ، با ابزارها و تکنیک هایی آشنا می شوند که مهندسین صنایع آنها را خیلی عمیق تر مطالعه می کنند و از طرف دیگر ، مهندسین صنایع ، دروس فنی (نظیر فیزیک ، استاتیک ، مقاومت مصالح ، علم مواد ، روشهای تولید، مبانی برق ، شیمی عمومی ، برنامه نویسی کامپیوتر، نقشه کشی صنعتی و …) را می گذرانند تا بتوانند با کارشناسان رشته های فنی ، ارتباط برقرار نمایند؛ در حالی که دانشجویان رشته مدیریت ، چنین دوروسی را پاس نمی کنند. مهندسین صنایع ، برخی دروس مدیریتی( نظیر اصول مدیریت ، اصول حسابداری ، اقتصاد خرد و کلان) را می گذرانند تا بتوانند دیدگاه هزینه-فایده و اقتصادی را بدست آورند.

مهندس صنایع ، کسی است که بتواند حرکت بین کل و جزء را انجام دهد. یعنی از یک طرف ، یک مهندس صنایع باید بتواند همانند یک مدیر ارشد به موضوعات بنگرد. نگرش مدیریت ارشد به هر موضوع عمدتاً از دیدگاه هزینه-فایده و ارتباط آن با سایر وجوه سازمان است. مهم است که مهندسین صنایع بتوانند چنین دیدگاهی داشته باشند.

حرکت بین جزء و کل (یا به عبارت دیگر در حد فاصل مدیریت و رشته های فنی ماندن) کاری بس مشکل است. برخی کل نگر شده و دوست دارند مدیر شوند که در این صورت باید سایر جنبه های دانش مدیریت را نیز کسب نمایند تا طبل غازی نشوند. برخی نیز جزء نگر شده و روی یک فیلد متمرکز می شوند. شاید به دلیل مشکل بودن ایفای چنین نقشی است که برخی از کشورها و دانشگاهها ، عطای داشتن رشته‌ای با محتوای مهندسی صنایع را به لقایش بخشیده‌اند و آنرا بین رشته‌های مختلف، تقسیم نموده اند. (همان‌طور که در مطلب “مهندس صنايع در اروپا” اشاره کردم، در قاره‌ی اروپا اصلاً رشته‌ای به نام مهندسی صنايع وجود ندارد!) بنابراین جایگاه مهندسی صنایع و مدیریت صنعتی ، یکسان نیست و اینها حلقه های به هم پیوسته یک زنجیر هستند.

تفاوت مهندسی صنایع و مدیریت صنعتی

خلاصه اینكه مهندسی صنایع فنی تر هست و مدیریت صنعتی تا حدودی مدیریتی ولی ایندو میتونند بجای هم استخدام بشن و خیلی به هم نزدیك هستند برای همین در كشورهای صنعتی پیشرفته رشته مهندسی صنایع رو حذف كردند و رشته ای به نام manufacturing یا ساخت و تولید ایجاد شده كه نسبت به مهندسی صنایع كه در ایران تدریس میشه بیشتر فنی و كارگاهی هست و با مدیریت صنعتی كلا فاصله داره.

[تصویر: f.gif]

مدیریت صنعتی زیر شاخه مدیریته و از جنبه مدیریت به امور صنعتی نگاه می کنه. قاطعا باید شاخصه ها و توانایی مدیریت امور صنعتی رو داشته باشه. دقیقا به همین دلیل تو مهندس صنایع درس مدیریت منابع انسانی، مدیریت تولید و دیگر درسهایی که از جنبه مدیریتی نگاه می کنند وجود نداره.

مهندس صنایع یک Cost minimizer. یعنی کمینه کننده هزینه ها. به همین جهت از درس مدیریت منابع انسانی فقط سیستم های حقوق و دستمزد و تا حدودی ارگونومی و ارزیابی کار و زمان مطرح میشه. چون تو کاهش مستقیم هزینه فقط اینها موثر اند.
تو مهندسی صنایع درس مدیریت تولید به چند درس تفکیک شده. مثل برنامه ریزی تولید، برنامه ریزی و کنترل موجودی، کتترل کیفیت، نگهداری و تعمیرات و....

فکر می کنم که manufactur engineering تو دانشگاههای ژاپن وجود داره. چون ژاپنی ها به اندازه غربی ها به مدل سازی و ورود ریاضی به تمام بحث اعتقاد ندارن.
مهندسی صنایع همچنان یکی از رشته هایی که تو غرب به خصوص آمریکا تدریس میشه. فقط تنها مطلبی که وجود داره ایجاد رشته های جدید از دل مهندسی صنایع مانند مهندسی سیستم، مهندسی تعمیرات و نگهداری است.

با سلام خدمت دوستان عزیز

میتونید نظراتتون روبرام ایمیل کنید

farahzad86@yahoo.com

در باره ی صنایع

دیباچه: "آیا این بهترین روش است؟" این سؤالی است که فکر یک مهندس صنایع را دائماً به خود مشغول می‌کند تا به این وسیله بهترین راه را برای تولید محصول و حل مسائل و مشکلات یک واحد صنعتی یا خدماتی پیدا کند. در واقع فارغ‌التحصیل این رشته تلاش می‌کند تا با یک نگرش سازمان یافته‌، مسائل‌ و مشکلات‌ کارخانه‌ را تحلیل‌ کرده‌ و به‌ گونه‌ای‌ عمل‌ کند که‌ با حداقل‌ ورودی‌ مواد، حداکثر خروجی‌ را داشته‌ باشد. زیرا امکان دارد که‌ طراحان‌ یک‌ واحد صنعتی‌ وقتی‌ مشغول‌ طراحی‌ می‌شوند به مسائل‌ اقتصادی‌، افزایش‌ بهره‌وری‌ و سایر مسائل‌ توجه کافی نداشته باشند، اما یک‌ مهندس‌ صنایع‌ هنگام‌ برنامه‌ریزی‌ برای‌ اداره‌ کارخانه‌ای‌ که‌ دارای‌ کارگران‌ زیاد و ماشین‌ آلات‌ بسیار است‌ برای‌ مثال‌ به‌ این‌ مسأله‌ توجه‌ می‌کند که‌ چگونه‌ می‌توان‌ بیکاری‌ ماشین‌آلات‌ را به‌ حداقل‌ رساند و از نیروی‌ انسانی‌ نیز بهترین‌ استفاده‌ را کرد و در ضمن‌ محصول‌ کارخانه‌ کمترین‌ ضایعات‌ را داشته‌ و نگهداری‌ و تعمیرات‌ ماشین‌آلات‌ نیز به‌ بهترین‌ نحو انجام‌ بگیرد. این‌ رشته‌ در دوره‌ کارشناسی‌ دارای‌ چهار گرایش‌ تولید صنعتی‌ ، تحلیل‌ سیستم‌ها، تکنولوژی‌ صنعتی‌ و ایمنی‌ صنعتی‌ است‌. گرایش‌ تولید صنعتی‌ گرایش‌ تولید صنعتی‌ فن‌ به‌کارگیری‌ مهارت‌های‌ تکنیکی‌ ـ اقتصادی‌ و استفاده‌ مؤثر و نظام‌یافته‌ از نیروی‌ انسانی‌، زمان‌، ماشین‌آلات‌، ساختمان‌ و مواد به‌ منظور تولید کالا با کیفیت‌ مطلوب‌ می‌باشد. در واقع‌ هدف‌ این‌ گرایش‌ تربیت‌ مدیران‌ تولید واحدهای‌ صنعتی‌ است‌.
درس‌های‌ این‌ رشته‌ در طول‌ تحصیل‌ :
دروس‌ مشترک‌ در‌ گرایش‌های‌ مختلف‌ مهندسی‌ صنایع‌:
ریاضی‌، معادلات‌دیفرانسیل‌، برنامه‌نویسی‌ کامپیوتر، محاسبات‌ عددی‌، فیزیک‌ ، شیمی‌ عمومی‌ ، مبانی‌ مهندسی‌ برق‌ ، اقتصاد مهندسی‌، نقشه‌کشی‌ صنعتی‌ ، استاتیک‌، مقاومت‌ مصالح‌، علم‌ مواد، اقتصاد عمومی‌ ، اصول‌ حسابداری‌ و هزینه‌یابی‌، ارزیابی‌ کار و زمان‌، طرح‌ریزی‌ واحدهای‌ صنعتی‌، برنامه‌ریزی‌ و کنترل‌ تولید، موجودی‌ها‌ ، کنترل‌ پروژه‌، کنترل‌ کیفیت‌ آماری‌، تحقیق‌ در عملیات‌ ، روش‌های‌ تولید ، تئوری‌ احتمالات‌ و کاربردهای‌ آن‌، آمار مهندسی‌، آزمایشگاه‌ اندازه‌گیری‌ دقیق‌، کارگاه‌ ماشین‌ابزار ، کارگاه‌ عمومی‌ جوش‌، کارگاه‌ ریخته‌گری‌.
دروس‌ تخصصی‌ گرایش‌ تولید صنعتی‌ :
زبان‌ تخصصی‌، پروژه‌ طراحی‌ ایجاد صنایع‌، مهندسی‌ فاکتورهای‌ انسانی‌، برنامه‌ریزی‌ تولید، برنامه‌ریزی‌ و کنترل‌ تولید و موجودی‌ها ، کاربرد کامپیوتر در مهندسی‌ صنایع‌، برنامه‌ریزی‌ نگهداری‌ و تعمیرات‌، اصول‌ مدیریت‌ و تئوری‌ سازمان‌، پروژه‌، کارآموزی‌.
گرایش‌ برنامه‌ریزی‌ و تحلیل‌ سیستم‌ها
گرایش‌ برنامه‌ریزی‌ و تحلیل‌ سیستم‌ها تا حدودی‌ جنبه‌ نرم‌افزاری‌ دارد و بیشتر به‌ ارائه‌ راهکار سیستماتیک‌ می‌پردازد. در واقع‌ هدف‌ این‌ گرایش‌ تربیت‌ کارشناسانی‌ است‌ که‌ بتوانند با بهره‌گیری‌ از روش‌های‌ جدید و سیستماتیک‌ و مدل‌های‌ ریاضی‌ مسائل‌ واحدهای‌ صنعتی‌ بزرگ‌ را تجزیه‌ و تحلیل‌ نموده‌ و بیشترین‌ رهنمودها را برای‌ استفاده‌ از منابع‌ موجود در عملکرد اجزاء تشکیل‌ سیستم‌ ارائه‌ بدهند.
دروس‌ تخصصی‌ گرایش‌ برنامه‌ریزی‌ و تحلیل‌ سیستم‌‌ها:
زبان‌ تخصصی‌، برنامه‌ریزی‌ حمل‌ و نقل‌، اصول‌ شبیه‌سازی‌، تحلیل‌ سیستم‌ها، کاربرد کامپیوتر در مهندسی‌ صنایع‌، پروژه‌ پایانی‌، اصول‌ مدیریت‌ و تئوری‌ سازمان‌، کارآموزی‌، سیستم‌های‌ اطلاعاتی‌ و کنترل‌ مدیریت‌ .
گرایش‌ تکنولوژی‌ صنعتی‌:
گرایش‌ تکنولوژی‌ صنعتی‌ نسبت‌ به‌ گرایش‌های‌ تولید صنعتی‌ و تحلیل‌ سیستم‌ها فنی‌تر بوده‌ و به‌ مهندسی‌ مکانیک‌ نزدیک‌تر می‌باشد. هدف‌ این‌ گرایش‌ تربیت‌ تکنولوژیست‌های‌ کارخانه‌ است‌.
دروس‌ تخصصی‌ گرایش‌ تکنولوژی‌ صنعتی‌:
ماشین‌های‌ افزار ، قید و بندها (جیک‌ و فیکسچر)، طراحی‌ قالب‌ ، کنترل‌ عددی‌، مونتاژ مکانیکی‌، عملیات‌ حرارتی‌، زبان‌ تخصصی‌، پروژه‌.
گرایش‌ ایمنی:
‌صنعتی گرایش‌ ایمنی‌ صنعتی‌ به‌ مسائل‌ مشکل‌ساز در صنعت‌ از لحاظ‌ ایمنی‌ می‌پردازد؛ یعنی تلاش می‌کند تا با اجرای دستورالعمل‌ها از خطرات احتمالی جلوگیری کند و در صورت بروز مشکل یا خطری، راهی برای رفع آن پیدا نماید. از جمله‌ این‌ مسائل‌ می‌توان‌ به‌ کوره‌ها یا آلودگی‌ هوا اشاره‌ نمود.
دروس‌ تخصصی‌ گرایش‌ ایمنی‌:
ایمنی‌ در برق‌، اعلام‌ و اطفاء حریق‌، دیگ‌ها و ظروف‌ تحت‌ فشار، عوامل‌ شیمیایی‌ محیط‌ کار، عوامل فیزیکی محیط کار، حفاظت‌ صنعتی‌ (ایمنی‌ صنعتی‌)، مهندسی‌ احتراق‌، گازرسانی‌.
توانایی‌های‌ لازم :
این‌ رشته‌ ارتباط‌ نزدیکی‌ با مدیریت‌ دارد و دانشجوی‌ آن‌ باید توانایی‌های‌ مدیریتی‌ داشته‌ و قدرت‌ تحلیل‌ و درک‌ بالایی‌ داشته‌ باشد. دانشجویان‌ رشته‌ مهندسی‌ صنایع‌ باید در دو درس‌ ریاضی‌ و فیزیک‌ قوی‌ باشند. بخصوص‌ در درس‌ ریاضیات‌ جدید که‌ آمار و احتمالات‌ این‌ درس‌ تا حدی‌ به‌ مهندسی‌ صنایع‌ مربوط‌ می‌شود. همچنین‌ یک‌ دانشجوی‌ مهندسی‌ صنایع‌ باید از خلاقیت‌ و نوآوری‌ برخوردار باشد.
موقعیت‌ شغلی‌ در ایران‌ :
این‌ رشته‌ در چند سال‌ اخیر جایگاه‌ خود را یافته‌ است‌ و اکثر مسؤولان‌ و متخصصان‌ نیز به‌ این‌ موضوع‌ واقف‌ شده‌اند که‌ جامعه‌ نیاز بسیاری‌ به‌ تخصص‌ فارغ‌التحصیلان‌ این‌ رشته‌ دارد. چرا که‌ رشته‌ مهندسی‌ صنایع‌ افراد را برای‌ مدیریت‌ پرورش‌ می‌دهد و بهترین‌ و نزدیکترین‌ رشته‌ به‌ کارهای‌ مدیریتی‌ و برنامه‌ریزی‌ و اداره‌ امور است‌ و اگر قرار باشد برای‌ مدیریت‌ بخش‌ تولید یک‌ واحد صنعتی‌ بین‌ مهندس‌ مکانیک‌، برق‌ و صنایع‌ که‌ دارای‌ شرایط‌ مساوی‌ هستند، یک‌ نفر را انتخاب‌ کرد، مهندس‌ صنایع‌ اولویت‌ اول‌ را دارد. بنابراین‌ این‌ رشته‌ از نظر بازار کار مشکلی‌ ندارد.

منبع: کتاب آشنایی با رشته های دانشگاهی سازمان سنجش آموزش کشورتالیف خانم فیروزه سودایی ونرم افزار سامان رشته ی سازمان سنجش

سيستم‌هاي اطلاعات مديريت MIS

سيستم‌هاي اطلاعات مديريت MIS - قسمت اول

چكيده :

اين مقاله سيستم‌هاي اطلاعات مديريت MIS را پوشش مي دهد. از آنجا كه MIS تركيبي از سه پديده سيستم ، اطلاعات و مديريت مي‌باشد ابتدا اين موارد را بررسي ميكند. به علت تأثيرات قابل توجه سيستمهاي اطلاعاتي بر روي MIS   مبحث ديگر مقاله،  درباره آن مي‌باشد. متخصصان اطلاعاتي شامل تحليل‌گر سيستمها، مديران پايگاههاي داده، متخصصان شبكه، برنامه‌نويس ها و اپراتورها در قسمت بعدي بررسي شده است. بعد از بررسي اجزاي MIS به سيستم‌هاي اطلاعات مديريت در حالت كلي پرداخته مي‌شود.سيستمهاي پشتيباني تصميم(DSS) ، تأثيرات هوش مصنوعي و سيستم‌هاي خبره بر روي اين سيستم‌ها ديگر مبحث مقاله مي باشند. آخرين قسمت نتيجه گيري، همراه با ذكر بعضي نظرات در باب مزايا و معايب كنترل از طريق نرم افزار و گسترش آن در عصر اينفوكراسي يا اطلاع‌سالاري مي باشد.


مقدمه:

موضوع اين بحث مقاله سيستم اطلاعات مديريت مي باشد سيستم اطلاعت مديريت به معني مديريت برپايه اطلاعات مي باشد همانطور كه مي دانيم براي مديريت درقرن 21 نمي دانيم از دوعامل چشم پوشي كنيم:
1-استراتژي رقابت؛ و 2-كاهش هزينه ها،  كه خوديك سياست رقابت صادراتي مي باشد.براي لحاظ كردن اين دواستراتژي به كاربردن سيستم هاي اطلاعات مبني برفن آوريهاي اطلاعت وارتباطات ضروري مي نمايد.
مديران امروز، باانبوهي اطلاعات روبرو هستند. اطلاعاتي كه به عنوان داده هاي سيستم بايستي پردازش گرديده وقابل فهم وتميرو نگهداري وبازيابي گردد. از طرف ديگرسيستم هاي مديريت وابزارهاي كنترل درطول زمان تغييرات زيادي پيدا كرده اند اين تغييرات رامي توان درچهارزمينه كلي عنوان كرد:1-كنترل سنتي  2-كنترل بروكراتيك  3-كنترل كاريزماتيك  4-كنترل اينفورماتيك .
درساختاهاي سنتي فئودالي، كنترل ازطريق سنت، ادراك واعمال مي شد، مقامات كنترلي به طورسنتي وموروثي به نسلهاي بعدمنتقل مي گرديد وجامعه نيزاين نوع ساختار كنترلي راچون سنت بود مي پذيرفت وبدان گردن مي نهاد. دروضعيت كاريزماتيك، كنترل از طريق رابطه بين رهبرو پيروان اعمال مي گرديد. دراين حالت، رهبران كاريزما، شيوه عمل را انتخاب مي كردند وپيروان نيزازآنها تبعيت مي كردند زيرا آنها را قبول داشتند. دربروكراسي، كنترل درساختارسازماني تعبيه مي شد، ساختاري كه برقانون ومقررات استوار بود وجنبه غيرشخصي داشت وتبعيت از آن الزامي بود. دراينفوكراسي، كنترل ازطريق نرم افزارها اعمال مي‌شود. مجموعه دانشها وآگاهيهاي تخصصي، بسياررشد كرده است واينفوكراسي مي تواند هرنوع اطلاعاتي راازطريق شبكه هاي الكترونيكي بدست آورد. ازسيستم هاي خبره، استفاده كند وبه تمامي دانشهاي تخصصي وحرفه اي مجهز شود (زاهدي 1380،123).
باتوجه به ويژگي خطيرسيستم هاي اطلاعاتي مديريت، مديراين سيستم ها هم ارزش بسيار زيادي برخوردارند. دامنه حقوق پراختي به اين افراد درآمريكا ساليانه 100000تا 300000 دلاراست (مومني 1372،32). عملاً كارمدير سيستم اطلاعات مديريت ارائه گزارشات روزآمد واطلاعات مفيد به مديرشركت يا موسسه براي برنامه ريزي هاي آينده وتصميم گيري مي باشد اين مدير براي گردآوري داده ها وپردازش آنها نياز به سيستم هاي اطلاعاتي ورايانه‌اي وحتي سيستم هاي خبره مي باشد پس مديريت سيستم هم بايد ديد مديريتي وسيستمي داشته واز امكانات سيستم هاي اطلاعاتي وفن آوري اطلاعات استفاده كند كه لازمه اين استفاده، دانش سوادرايانه‌اي وسواد اطلاعاتي مي باشد.
درباره بوجود آوردن چارچوب برنامه‌ريزي مديريت كتابخانه كه بر اساس مفهوم سيستم‌هاي اطلاعات مديريت پي‌ريزي شده باشد، كارهايي توسط همبرگ و ديگران[1](1978) انجام گرفته است. آنها چارچوبي بر خدمات و مفاهيم كتابخانه ارائه دادند كه بر اساس مسائل تصميم گيري ممكن در كتابخانه و بحث درباره عناصر داده‌هاي مورد نياز براي پشتيباني از چنين تصميماتي شكل گرفته بود. بومر و كروبا (1983) شش حوزه كليدي اخذ داده‌هاي مورد لزوم براي تصميم‌گيري مديريت را شناسايي كرده‌اند. اين حوزه‌ها عبارتند از: مجموعه‌گستري خدمات فني، خدمات مرجع و كتابشناختي، دسترسي مجموعه، دسترسي امانت بين كتابخانه‌اي و امكانات فيزيكي. بطوركلي مي‌توان گفت كه گزينش عناصر داده‌ها و انتخاب روشي بر گردآوري آنها هسته سيستم اطلاعات مديريت كتابخانه مي باشد(Kraft,Boyce 1991, 138,144 (.


مفاهيم سيستمها
سيستم، گروهي از عناصر مي باشد كه به خاطر خواسته مشترك رسيدن به يك هدف با هم تركيب شوند (Mcleod 1998,12) .مثلاً دريك مركز اطلاعاتي، منابع انساني، رايانه‌اي واطلاعاتي براي رسيدن به هدف مشترك كه همان ارائه اطلاعات به كاركنان يا مديران آن موسسه مي باشد باهم تركيب مي شوند. درهرسيستمي پنج عنصر درونداد، برونداد، تبديل، مكانيسم كنترل ودرنهايت اهداف وجود دارند. بطوريكه حركت سيستم بطوري است كه درونداد  به برونداد، تبديل مي‌شود. دراين ميان مكانيسم كنترل، فرايند تبديل رابراي اطمينان از رسيدن به اهداف سيستم، زيرنظر قرار مي دهد. مكانيسم كنترل توسط حلقه بازخود به جريان منابع متصل مي شود. بطوريكه حلقه بازخورد اطلاعات رااز برونداد سيستم كسب مي كند وآن رابراي مكانيسم كنترل قابل دسترسي قرار مي دهد. مكانيسم كنترل، علائم بازخورد را با اهداف تطبيق داده ومنجر به علائمي به عنصر دررونداد مي شود تا وقتي كه سيستم لازم است عملياتش راتغيير دهد (Mcleod l998,12). وقتي سيستم ما يك مركز اطلاعاتي چون كتابخانه مي باشد دروندادها، كتابها، مجلات، منابع الكترونيك و….مي باشند وفرايند خدمات فني، منابع كتابخانه اي مذكور را به برونداد كه همان موادقابل دسترسي براي ارائه خدمات بهتر وكارآمدتر به مراجعان وكاربران مي باشد، تبديل مي كند .مكانيسم كنترل دراينجا رئيس يا شخصي است كه آن ارتباط ميان اين مراكز خدمات فني ومجموعه سازي و خدمات عمومي را به عهده دارد وحلقه بازخورد دراينجا ارتباطات وروابطي است كه شخص رئيس رابا قسمتهاي مختلف كتابخانه مذكور مرتبط مي كند.
هر سيستمي مي تواند عمليات خود را كنترل كند. يك سيستم بدون مكانيسم كنترل، حلقه بازخورد وعناصر اهداف يك سيستم حلقه بازناميده مي‌شود. يك سيستم با سه عنصر كنترل (اهداف، مكانيسم كنترل وحلقه بازخورد) يك سيستم حلقه بسته ناميده مي شود (Mcleod 1998,12-13) وهمانطوركه مي دانيم حلقه‌اي كه بازباشد، حلقه نيست. حال سيستم ها رااز جهت ارتباط با محيط پيرامون خود به دودسته تقسيم مي كنند: سيستمي كه با محيط پيرامون خود ارتباط داشته باشد را سيستم باز گفته وسيستمي كه با محيط پيرامون خودارتباط نداشته باشد يك سيستم بسته است. البته قابل ذكراست كه سيستم كاملاً بسته وجود ندارد. يك زيرسيستم بطور ساده، سيستمي درون سيستم ديگر مي باشد. مثلاً دريك اتومبيل يك سيستم كلي وجود داردبنام اتومبيل وچندين سيستم فرعي وشايد درون آن سيستم هاي فرعي،  سيستم هاي فرعي تري وجودداشته باشند مثلاً موتور خودرو يك سيستم ديگر  است كه درون آن هم سيستم ديگري بنام كاربراتور قرار دارد. وقتي كه يك سيستمي، جزء سيستم بزرگتر مي باشد، سيستم بزرگتر سوپرسيستم يا فوق سيستم ناميده مي شود. براي مثال سيستم دولتي يك شهر يك سيستم است، امادرعين حال قسمتي ازيك سيستم بزرگتر بنام سيستم دولتي يك استان يا ايالت مي باشد كه آن هم خود يك زيرسيستم دولت ملي مي باشد. يك شركت تجاري يك سيستم فيزيكي مي باشد. اين شركت ازمنابع فيزيكي تشكيل يافته است. يك سيستم ادراكي، سيستمي است كه از منابع ادراكي (فكري) چون اطلاعات وداده ها براي نشان دادن يك سيستم فيزيكي استفاده مي كند. يك سيستم ادراكي عموماً يك تصوير ذهني درذهن مدير مي باشد مانند تصاوير يا خطوطي كه برروي يك برگه كاغذ يا درشكل الكترونيكي ذخيره شده دررايانه (Mcleod 1998,23-24) .


روش سيستم ها وديدگاه سيستمي
بطوركلي هرموسسه اي براي تداوم جريان كاري خود نيازبه يك ديد سيستمي دارد. ديدسيستمي كه همه بخش هاي درونداد وبرونداد وفرآيند تبديل را ازطريق مكانيسم كنترل وحلقه بازخورد ، زيرنظرداشته ويك نوع يكپارچگي درتصميم‌گيري، كه لازمه موفقيت يك مؤسسه مي باشد، بوجود مي آورد كه اثرات هرتصميم رادرديگر بخش هاي به ظاهر غيرمرتبط هم درنظرداشته باشد. افراد ماهر درحل مسائل كساني هستند كه محيط خودرا شناخته وسيستم هاي موثر جمع آوري اطلاعات رابوجود آورند آنان لزوم معيارهاي عملكرد وشبكه هاي ارتباطي خوب را با كارمندان خودتشخيص داده اند. تمام اينها اجزاء پذيرش يك تفكرسيستمي است . اصطلاح مفهوم سيستمي براي نشان دادن اين ديدگاه استفاده مي شود. (مك لويد 1378، 136).
حل كنندگان مسائل بازرگاني جزواولين كساني نبودند كه به بررسي فرآيند حل مسأله پرداختند. اين افتخار به دانشمندان علوم فيزيكي چون فيزيك‌دانان وشيمي‌دانان ودانشمند علوم رفتاري چون روانشناسان وجامعه شناسان باز مي گردد. اين دانشمندان حل نمودن مسأله رابه عنوان ابزاري جهت انجام آزمايشات كنترل شده مطالعه كردند (مك لويد 1378،200). مديران براي حل مسائل مربوطه به موسسات نيازمند نوع نگرش وديده سيستمي مي باشند كه به روش سيستمي مشهوراست دراين روش اولين اقدام مديردرشكل گرفتن موسسه به عنوان يك سيستم مي باشد درمرحله دوم بايد ازآنجا كه هرسيستمي با محيط خود ارتباط دارد، محيط موسسه درك شود. درمرحله سوم سيستمهاي فرعي وزيرسيستمهاي موسسه بايد شناسايي شوند بعدازاين مراحل يافاز تجزيه وتحليل مسأله مي رسيم يعني درمراحل قبلي شناخت كلي وداده هاي موردنياز به دست آمد وهرحال بايد آنها راپردازش كرد. اولين مرحله از اين فاز گذراز سيستم به سطح زيرسيستم مي باشد. دومين مرحله تحليل ترتيبي اجزاء سيستم مي باشد وحال به سومين فاز يعني فاز طراحي وتركيب مي رسيم.  اولين مرحله اين فاز شناسايي راه‌حل هاي گوناگون، دومين مرحله ارزيابي راه حل هاي شناخته شده، سومين مرحله انتخاب بهترين راه حل، مرحله بعدي اجراي راه حل وآخرين مرحله هم پيگيري جهت حصول اطمينان از تاثير گذاري راه حل مي باشد كه همان مكانيسم كنترل در روش سيستمي مي باشد. متخصصان مديريت اغلب معتقدند كه اگريك مديرسازمان خودرابه عنوان يك سيستم درنظرگيرد، مكانيسم حل مسأله آنها آسانتر وكارآمدتر خواهدبود (Mcleod1998,11). بايد متذكر شد كه ايده مشاهده هرچيري به عنوان يك سيستم، منحصر به اقتصاد نيست. درواقع يك نهضتي براي استفاده از مفهوم سيستم به عنوان يك وسيله فهم بهتر هرپديده اي بوجودآمده است. اين ايده اولين باردرسال 1937 توسط لودويگ وان برتالانفي( Ludwig von Bertallanffy) يك زيست شناس آلماني ارائه شد. او اين روش جديد راكه اشاره به فرماليته كردن اصولي كه درسيستم ها عموماً بكارمي روند ،چه ماهيت عناصر شكل دهنده يا روابط يا نيروهاي بين آنها، تئوري عمومي سيستم ها، نامگذاري كرد. بعدها درسال 1956 كنث بولدينق (Kenneth boulding) تئوري عمومي سيستم‌ها را به يك روش ديگر ارائه كرد. بولدينق دورويكرد درتوصيف تئوري عمومي سيستم ها درنظرگرفت(Mcleod1998,152).حاصل نگرش سيستمي استفاده از مدلهابراي توصيف پديده هامي باشد. يك مدل چكيده چيزي است كه يك موجود (entity) ناميده مي شود. چهارنوع مدل وجوددارند. فيزيكي، داستان وار، گرافيكي ورياضي، همه اين مدلها به كاربر اجازه فهم بهتر وارتباط برقرار كردن با «موجود» رامي دهد، كه ازاين طريق ،ديگر عناصرهم درك مي شوند. يك مدل عمومي سيستم هاي شركت مي تواند براي تحليل هرنوع سازماني بكاررود، اما نمي‌توان انتظارداشت كه يك مدل براي يك سازمان خاصي ساخته شود. ارزش واقعي مدل عمومي سيستم ها، وقتي كه فردتازه فارغ التحصيل شده وكارش را شروع كند، آشكار مي شود. مدل به فردبراي تنظيم شركتش كمك خواهد نمود. درآغاز، هرچيزي تازه خواهدبود:چهره هاي جديد، تسهيلات جديد، واژگان (ترمينولوژي) جديد، هيچ فرد را شگفت زده نخواهد كرد،به اين علت كه مدل يك تصوير ذهني ازآنچه مورد انتظاراست رابراي فرد، فراهم خواهدكرد (Mcleod1998,155-154). بايد به يادداشته باشيم كه بهترين سيستم ها درصورتيكه كاربران آن را بكارنبرند توفيقي نخواهد داشت. وامروز سيستم هاومدلها با ابزارهاي وسيستم هاي رايانه‌اي طرح ريزي شده وبه ندرت ازروشهاي دستي براي يك سيستم يا مدل استفاده مي‌شود.


چرخه حيات سيستم
هرزيرسيستمي در سيستم‌هاي هاي اطلاعاتي رايانه‌محور مانند يك ارگانيسم زنده مي باشد:آن متولد مي شود، رشدمي كند،  تا به بلوغ مي رسد، عمل مي كند ونهايت مي ميرد. اين فرآيند تحول چرخه حيات سيستم[2] (SLC) ناميده مي‌شود وشامل مراحل ذيل مي باشد: برنامه ريزي، تحليل، طراحي، اجرا، به كاربردن.دوره حيات يك سيستم مستلزم گذراز مراحل استانداردي  است كه هريك به فعاليتهاي مديريتي نيازدارد. سيستم ممكن است به دلايل فني يا ساير اشتباهات ياعدم مطابقت با تغيير محيط كمترمفيد وموثر واقع شود. همچنين احتمال دارد زماني كه براي يك سيستم جديد برنامه ريزي مي شود، نقايص زيادترگردد. مرحله نهايي دوره حيات يك سيستم، جايگزيني آن است. طول حيات هريك ازاين مراحل درسيستم ها متفاوت است (رولي 1380،9-198). البته قابل ذكراست چون كه امروزه اكثرسيستم ها بصورت رايانه‌اي طرح ريزي مي شوند ورشد رايانه وفن‌آوريها واطلاعات وارتباطات زياداست دوره حيات سيستمهاي رايانه‌اي نسبتاً كوتاه مي باشد. اصل اساسي تجزيه وتحليل يك سيستم وطراحي، عبارت است ازتشخيص نيازيك سيستم به تجديد نظرويا جانشيني آن واصل دوم سلسله مراتب واولويت وآمادگي جانشين سازي سيستم قبلي است (مومني1370 ،313). امروز براي نشان دادن چرخه حيات يك سيستم ازمنحني ها استفاده مي كنند وبه آن منحني عمومي حيات يك سيستم مي گويند اين مدل داراي چهارجزء ومرحله متفاوت است كه دركارآيي هرسيستمي تأثير بسزايي دارد:1-بسط وگسترش (development) 2-رشد (growth) 3-اشباع(Saturation) 4-استهلاك (deterbation) (مومني 72-314)


اطلاعات
براي فهم واقعي معني اطلاعات وعدم اختلاط آن باداده ها ماابتدا تعريفي ازاين دوراارائه مي نماييم:داده ها شامل واقعيتها واشكالي هستند كه براي كاربر، بي‌معني مي باشند. وقتي كه اين داده ها پردازش شدند تبديل به اطلاعات مي شوند. پس اطلاعات، داده هاي پردازش شده يا داده هايي با معني مي باشند. تبديل داده ها به اطلاعات توسط يك پردازنده اطلاعات انجام مي شود. پردازنده اطلاعات يكي از عناصر كليدي سيستم ادراكي است. پردازنده اطلاعات مي تواند شامل عناصر رايانه‌اي، عناصر غيررايانه‌اي يا تركيبي ازآن دوباشد (Mcleod1998,15-16). اطلاعات درسيستم هاي سازماني مختلط انسان وماشين ازمنابع زيرتغذيه مي شود:1-دستيابي اطلاعات محيط عملكرد مديريت2-روشهاي ذخيره اطلاعات جهت عملكرد سيستم‌هاي هاي عامل3-روشهاي انتقال اطلاعات ونحوه ايجاد ارتباط وذخيره‌سازي وبازيابي .
امروزه اطلاعات برگ‌برنده شركتهاي بزرگ تجاري مي باشد. ازآنجا كه گردآوري اطلاعات به روش دستي ومعمولي براي شركتهاي چتد مليتي بزرگ غيرممكن مي باشد پس از آنها به سيستم هاي اطلاعاتي براي پركردن اين خلاء روي آورده اند. اطلاعات لازمه تصميم گيري است وامروزه پديده اي چون انفجار اطلاعات ،آلودگي اطلاعات وآنارشي اطلاعات مطرح است كه لازمه استفاده مفيداز اطلاعات دراين آشفته بازار وجود سيستم هاي اطلاعاتي يكپارچه ومنسجم براي تنظيم ومنظم كردن اطلاعات براي استفاده كاوشگران اطلاعات مي باشد. مديران، همچنين به يكي از دوسبك متفاوت استفاده از اطلاعات به عنوان راههايي براي استفاده از اطلاعات براي حل مشكل استفاده مي كنند. سبك سيستماتيك (systematic): مديرتوجه خاصي براي پيگيري روش از پيش توصيه شده حل مشكل ،مانند روش سيستمها دارد. سبك حسي (intuitive) مدير به هيچ روش قطعي توجهي نداشته اما روشي رابراي وضعيت خاص، تغيير مي دهد (Mcleod 1998,179). ازآنجا كه نياز مادر اختراع است ابتدابايد نيازهاي اطلاعاتي سازمان يا موسسه رايافته سپس به فراهم آوري وجمع آوري اطلاعات بپردازيم. مديرآشنابه اطلاعات مي داند كه اطلاعات بايد قبل از استفاده تأييد شود، يعني درستي ودقت آن كنترل شود. اطلاعات به صرف اينكه بوسيله رايانه چاپ شده است درست نيست. آشنايي يك مدير به اطلاعات ودانستن ارزش اطلاعات درحل مسأله باعث تشويق مديران درتقسيم اطلاعات با ديگران مي شود زماني كه مديري داراي اطلاعات با ارزش براي ديگران مي باشد اين اطلاعات بايد منتقل شود. آشنايي با اطلاعات درنهايت منجر به استفاده ازاطلاعات درحل مسائل است. دانش اطلاعات ماوراي دانش رايانه‌اي واستفاده ازاطلاعات ايجاد شده ازطريق رايانه است (مك لويد 1378،34).
افزونگي بطور اجمال عبارت است از اطلاعات اضافي كه درمورد داده ها وجود دارد، ليكن افزونگي درفرايند ارتباطات مانعي درمقابل بروز خطاست. يك نكته مهم درطراحي سيستم هاي اطلاعات مديريت يا بهره وري اطلاعات قطعي يا احتمالي درتصميم گيري است. ارزيابي عنصراطلاعات، كارمشكلي است اما طراحي سيستم ها بهترين وسيله در ارزيابي واقعي عنصراطلاعات دريك مجموعه است.


سيستمهاي اطلاعاتي
همانطور كه ذكرشد به علت گستردگي وپيچيدگي موجوددرسيستمها، مديران اطلاعات ومتخصصان اطلاعاتي از سيستمهاي اطلاعاتي يعني سيستمهايي كه به كمك ابزارهاي رايانه‌اي وفن آوري اطلاعات به گردآوري اطلاعات وپردازش سيستم هاي مي پردازند روآورده اند. البته سيستم هاي اطلاعاتي به آن نقطه نرسيده اند كه بتوانند فكركنند، برنامه ريزي كنند وبه چگونگي تغييرات واكنش دهند. هنوز چندين اتاق براي افراد كه اين سيستم هارا اداره مي كنند وجود دارد. وبايد توجه داشت كه فقط يك اقليت كوچكي ازاين افراد عملاً سيستم هاي رايانه‌اي يا سيستم هاي فن‌آوري اطلاعات را طراحي مي كنند. تعداد زيادي از اين افراد كاربر نهايي هستند مانند مديران، كاركنان اداري وديگران كه از رايانه در زمينه هاي شغلي خود استفاده مي كنند (Curtin et al 1998,23). انبوه اطلاعاتي كه درپايگاههاي داده شركتها ذخيره مي شود اكثراً آنقدرزيادهستند كه براي مديران، بي معني (وغيرقابل استفاده  ) مي شوند. اين آنارشي وهرج ومرج درحجم انبوه اطلاعات نيازبه يك سيستم اطلاعاتي براي رده بندي وتقسيم بندي آن براي استفاده هرچه بيشتر ازآن مي باشد.
سيستمهاي اطلاعاتي ريشه درتصاوير غارها دارند واعضاي يك قبيله با استفاده ازاين سيستمهاي بسيار اوليه دادوستدهاي خود را انجام مي دادند. وقتي ميزان دادوستدها اندك وتعداد افرادي كه بايكديگر ارتباط برقرارمي كنند، انگشت شمارباشد، مي توان كارهارابا استفاده ازاين سيستمها انجام داد، اماچنانچه ميزان معاملات افزايش پيداكند وافراد بيشتري نيزدراين فعاليتها درگير شوند سيستمهاي مورد استفاده بايد به مراتب پيشرفته ترباشد (بهان 1377،6).
باتوجه داشت كه سيستم هاي اطلاعاتي بامديريت اطلاعات تفاوت دارند بطوريكه سيستم هاي اطلاعاتي درخدمت مديريت اطلاعات تحت عنوان سيستم هاي اطلاعات مديريت قرارگرفته وازآن استفاده مي كند. سيستمهاي اطلاعاتي به معني گردآوري، ذخيره، پردازش اشاعه و استفاده ازاطلاعات است اين مسأله به نرم افزارويا سخت افزار محدود نمي شود بلكه اهميت انسان وهدفهايش را در استفاده از فن‌آوري، ارزشها ومعيارهايي كه دراين انتخاب به كار مي رود، همچنين ارزيابي نهايي از اينكه اين ابزار وسيله اي براي رسيدن به هدفهايش بوده اند ياخير رادربرمي گيرد. درصورتي كه هدف ازمديريت اطلاعات ارتقاي كارآيي سازمان ازطريق تقويت تواناييهاي آن براي برآورد نيازهاي دروني وبروني آن در يك وضعيت فعال وپويا، تثبيت شده است. امروزه مديران ارزش رقابتي واستراتژيكي سيستمهاي اطلاعاتي رابه خوبي تشخيص مي دهند. درميان سرمايه هاي يك سازمان اعم از نيروي انساني، سرمايه هاي مالي، ماشين آلات و تجهيزات، اطلاعات، باارزشترين آنهاست واين مساله به اين دليل است كه تمام امكانات فيزيكي ومحيطي ازطريق اطلاعات توجيه مي شوند. اطلاعات ممكن است بصورت استراتژيكي مورد استفاده قرارگيرد وامتيازات قابل رقابت براي سازمان كسب كند يا زمينه هاي رقابت را بين سازمانها تغيير دهد وامتيازات قابل‌توجهي  براي سازمان كسب كند يا زمينه هاي رقابت را بين سازمانها گسترش دهد يا صنايع رامتحول سازد وفرصتهاي جديد بازرگاني براي آنها پديد آورد. يك سازمان بايد بتواند سيستم اطلاعاتي ايجاد كند كه قادرباشد نيازهاي اطلاعاتي اكثريت رادردرون سازمان برآورد، سازد. چنين سيستم اشتراكي فوايد زيررا  داراست:
كاهش كارهاي تكراري درنگهداري پايگاههاي اطلاعاتي، ارائه داده هاي دقيقتر، (زيراداده ها دريك محل نگهداري مي شوند وفقط نيازاست كه روز آمد شوند)؛ ايجاد ارتباطات بهتردردرون سازمان به طوري كه هرفرد به اطلاعات موردنياز دسترسي داشته باشد؛ برخورد هماهنگ بانيازهاي اطلاعاتي داخل سازمان (رولي 1380، 11-9 ،7)
امروز استفاده از سيستمهاي اطلاعاتي (IS) دربيشتر شركتهاي جهان رايج است. طبق آماري، بيش از 70 درصد شركتهاي آمريكايي وكره اي يك طرح سيستم اطلاعاتي دارند اين مورد درشركتهاي مكزيكي بيش از 90 درصد مي باشد. بيش از 60 درصد شركتهاي مكزيكي وبيش از 80 درصد شركتهاي آمريكايي وكره اي شخصي به عنوان رئيس كاركنان اطلاعات داشته اند (Mcleod 1998,583-584).
 
سيستم هاي اطلاعاتي ورايانه‌ها
همانطور كه ذكرشد توسعه رايانه‌ها چه از بعدسخت افزاري وچه ازبعدنرم‌افزاري نقش بسزايي درتوسعه سيستمهاي اطلاعاتي براي پردازش اطلاعات فراهم ساخت. براي بررسي چگونگي گسترش سيستم هاي اطلاعاتي بايدنسلهاي ودوره هاي پيشرفت رايانه‌ها را بشناسيم:
بطوركلي عموماً‌رايانه‌هارابه 5نسل تقسيم بندي كرده اند:
سه نسل اول رايانه‌ از طريق شناخت بخشهاي الكترونيكي آن كه داراي قدرت محاسبه ومنطق هستند بررسي مي گردد. اين تقسيم بندي به شرح زيراست:
1-رايانه‌هاي نسل اول: دريچه هاي الكترونيكي (كه بيشترمكانيكي بوده اند) 2-رايانه‌هاي نسل دوم: ترانزيستور 3-رايانه‌هاي نسل سوم: مدارهاي مجتمع (ياهمان ICها)
 تحول رايانه ازيك نسل به نسل بعدي از نظرهاي زيرسودمند است:


1-كوچك شدن اندازه رايانه 2-بالارفتن ضريب اطمينان 3-كاهش مصرف برق 4-بالارفتن سرعت كار 5-پايين آمدن قدرت خريد وهزينه هاي كاركردن آن .
به نظر بعضي متخصصان رايانه‌هاي نسل چهارم وپنجم آنهايي هستند كه براساس مجتمع سازي با تراكم بسيار بالا (VLSI) شكل گرفته اند. رايانه‌هاي نسل پنجم احتمالاً به آن دسته رايانه‌هاي اطلاق مي شود كه ازرابطهاي توسعه يافته ازهوش مصنوعي بهره گرفته اند (رولي 1380، 92-91). رايانه‌هاي امروزه پيشرفت كنوني خود را مديون تراشه‌ها هستند كه قابليت ذخيره وپردازش زيادتري نسبت به نسلهاي قبلي دارند.
امروزه ابررايانه‌هايي اختراع شده اند كه توانايي انجام چندين ميليون عمل رادريك ميليون ثانيه دارا مي باشند كه ازاينها درمسائلي چون پيش بيني زلزله وبيش بيني سكته تمامي مغزي وقلبي وژنتيك انساني استفاده مي شود.
مدارالكتريكي اصلي اكثرميكرورايانه‌ها به شكل ذره ريزسيليسيوم است كه ازناخن انگشت هم كوچكتراست. رايانه شخصي يك ميكرورايانه است كه فقط توسط يك نفر، يا شايد چند نفري كه درهمان محل كار مي كنند مورد استفاده قرار مي‌گيرد. رايانه‌هاي شخصي رادرهرمكان مانند سازمانهاي بزرگ، سازمانهاي كوچك وحتي منازل مي توان يافت .دستگاههاي منگنه كارت كه با اولين رايانه  به صورت انبوه توليد شده بنام رمينگون رنديونيوك I درسال 1951 كارگذاشته شدواستقرار يونيوك I ، توسط جنرال الكتريك درسال 1954 شروع استفاده رايانه براي پردازش اطلاعات بازرگاني بود كه قابل ذكراست كه استفاده ازرايانه دراين دوره تنها به سازمانهاي بزرگتر دولتي وموسسات تجاري محدود مي‌شد. سيستم ها با معيارهاي امروزي بسيارگران بودند. ميني رايانه‌ها وسپس ميكرورايانه‌ها تاثيرات عميقي رابرهزينه محاسبات برجاي نهاند. امروزه يك سازمان درهراندازه اي مي‌تواند از عهده تامين يك رايانه‌ برآيد (مك لويد1378،241،24،19).
اولين كاربرداصلي رايانه، پردازش داده هاي حسابداري بود آن كاربرد با چهار عمل ديگرهمراه بود: سيستم هاي اطلاعات مديريت، سيستم هاي پشتيباني تصميم، ادارهمجازي، وسيستم هاي دانش محور؛  همه اين 5كاربرد،  سيستم اطلاعاتي رايانه‌محور را تشكيل مي دهند.
روشي كه همه سيستم ها درطول ده 1950، 1960، واوايل 1970 توسعه دادند روش سنتي بود. دراواخر دهه 1970 يك گرايش جديدي كه بيشترين تاثيرراروي استفاده ازرايانه گذاشت ديده نشد. اين گرايش افزايش علاقه بعضي از كاربران درتوسعه كاربردهاي رايانه‌يشان بود. نامي كه به اين گرايش اطلاق شد كاربا رايانه استفاده گرنهايي است. كاربرنهايي مترادف با كاربر مي باشد بايد درنظرداشته باشيم كه كاربا رايانه استفاده گرنهايي به خاطرچهار عامل متحول شد:
1-افزايش سوادرايانه‌اي 2-عقب افتادن خدمات اطلاعاتي 3-قيمت كم سخت‌افزار 4-نرم افزارهاي از پيش نوشته شده.
رايانه تاثير مثبتي برروي ملتهاي بزرگ وكوچك گذاشته است. دركشورهاي كوچكتر، محدوديتهاي دولتي كاربرد فن‌آوري راكند مي كند. وقتي كه دولت حامي باشد مانند اسرائيل مصر وتونس استفاده از رايانه مي تواند شكوفا مي‌شود. ملل كوچك تر علاوه براستفاده از رايانه براي رفع نيازهاي خود صنايع نرم‌افزاررابراي صادرات محصولات خودبه كاربران بازارجهاني، توسعه داده اند. دراكثر موارد، ايالات متحده رهبرجهاني دراستفاده از رايانه مي باشد (Mcleod1998,4,22,23,28). متخصصان اطلاعاتي باراصلي خدمات اطلاعاتي رابه دوش مي كشند حال مي خواهيم متخصصان اطلاعاتي رابيشتر بشناسيم .


متخصصان اطلاعاتي
 متخصص اطلاعات مي توانند مساعدتهايي را درهرمرحله از فرآيند حل مسأله انجام دهند. وقتي مسائل شناسايي شدند متخصصين اطلاعات مي توانند براي درك آنها به استفاده گران كمك نمايند. درطي بيست وپنج سال اول پيدايش رايانه تنها مسئوليت متخصصين اطلاعات، پياده سازي سيستم ها براي استفاده گران بود. متخصصين، دانش فني را ارائه مي كردند كه استفاده كنندگان يا فاقد آن ويا به دلايل گوناگون قادربه تأمين آن نبودند. اين نوع فعاليت هنوزبه عنوان وقت‌گيرترين بخش كارمتخصصين اطلاعات به شمار مي رود. متخصصين، تمام سيستم هاي داده پردازي، طراحي هاي بزرگتر وپيچيده تر سيستم اطلاعات مديريت وسيستم پشتيباني تصميم سيستم هاي اتوماسيون اداري مبتني بررايانه وكليه سيستم هاي خبره رااجرا مي نمايند (مك لويد 1378، 188) .
متخصصان اطلاعاتي كه كارآنها ارائه خدمات اطلاعاتي است شامل واحدهايي چون تحليل گر سيستم ها، مديران پايگاه، داده متخصصان شبكه، برنامه‌نويس ها واپراتورها مي باشند:
1-تحليل گرسيستم ها: شخصي كه با استفاده گر، كارمي كند تحليل گر سيستم ها است. تحليل گرسيستم ها به استفاده گر درشناساييي ودرك مساله كمك نموده وسپس راههاي مختلف حل مسائل رامورد توجه قرارمي دهد. هرروش مقدمتاً‌ با استفاده از نمودارهاي ترسيمي مستند وروشي كه بهترين حالت به نظر مي رسد، پيشنهاد مي گردد استفاده گر درمورد اجراي نظريه تحليل گر سيستم ها تصميم گيري مي كند (مك لويد1378-6-185). تحليل گران سيستم ها درتعريف مسائل وآماده كردن اسناد نوشته شده درمورد چگونگي كمك رايانه درحل مسائل مهارت دارند (Mcleod 1998,19-21). البته بايد درنظرداشت كه كارتحليل گرسيستم تحليل سيستم نيست. تحليل سيستم بررسي سيستم موجود براي طراحي يك سيستم جديد يا كمبود يافته مي باشد (Mcleod1998,194) .
2-مديران پايگاه داده (DBAS): دراوايل سالهاي دهه 1970 توجه به پايگاههاي اطلاعاتي بقدري زيادشد كه شغل جديدي بنام مدير پايگاه اطلاعات به وجود آمد مدير پايگاه اطلاعات مسئول ايجاد حفظ پايگاه اطلاعات است. هرموسسه اي داراي يك مدير پايگاه اطلاعات نبوده بلكه دريك سازمان بزرگ چند شخص مي‌توانند اين عنوان راداشته باشند (مك لويد 1378،187).
بطوركلي كارباكاربران وتحليل گران سيستم هادرايجاد پايگاه هاي داده‌اي كه شامل داده هاي موردنياز براي توليد اطلاعات كاربران مي باشد جزء وظايف مديران پايگاههاي داده مي باشد. يك پايگاه داده يك مجموعه يكپارچه از داده‌هاي رايانه‌اي است كه طوري سازماندهي وذخيره شده اند كه عمل بازيابي را تسهيل كند. اين يكپارچگي منطقي ركوردهادرچندين فايل،  مفهوم پايگاه داده ناميده مي شود. دوهدف عمده مفهوم پايگاه داده كاهش داده هاي زايد ودستيابي به استقلال داده ها مي باشند. داده‌هاي زايد به اين معني است كه داده هاي يكسان درچندپرونده ذخيره شوند. استقلال داده ها توانايي تغييردادن درساختار داده ها بدون تغييردربرنامه هايي كه داده ها راپردازش مي كنند،  مي باشد. استقلال داده ها با جاي دادن جزئيات داده ها درجداول وفرهنگهايي كه ازنظر فيزيكي از برنامه ها جداهستند، انجام مي گيرد. وقتي كه  شركتي از مفهوم پايگاه داه ها پيروي مي‌كند سلسله مراتب داده ها چنين مي شود:


پايگاه داده -پرونده(فايل)-سند(ركورد)-عنصرداده
نرم افزاري كه يكپارچگي منطقي رادرپرونده ها ايجاد وحفظ مي كند چه بصورت آشكار ياپنهان، سيستم مديريت پايگاه داده ناميده مي شود. نمونه هايي ازسيستم‌هاي مديريت پايگاه داده كه دريك ساختار سلسله مراتبي بكار مي روند عبارتند از سيستم مديريت اطلاعات (IMS)، آ بي بي ام (IBM) وسيستم 2000اينتل (Intel) موج دوم نوآوري درسيستم هاي مديريت پايگاه داده براساس نرم افزار ارتباطي طرح ريزي شد واولين بسته به منظور ارائه به كاربران رايانه‌هاي اصلي (mainframe) ارائه شد. مانند زبان پرسش ساختار/سيستم داده ها (SQL/DS) وپرسش بامثال (QBE) از IBM ونرم افزاراراكل (Oracle) از شركت نرم افزاري ارتباطي، بوجود آمدند. تقريباً‌درهمان زمان( حدود 1980) تهيه كنندگان نرم‌افزارها شروع به توسعه بسته هاي نرم افزاري سيستمهاي مديريت پايگاه داده درمقياس كوچك براي بازار ريزرايانه‌ها كردند. درطول سالهاي اخير توسعه سيستم هاي مديريت اطلاعات بربازار ريزرايانه‌ها متمركز شده وساختار ارتباطي رابكاربرده است. مايكروساخت اكسس نمونه اي از سيستم مديريت پايگاه داده ارتباطي ريزرايانه مي باشد .يك كاربرد پايگاه داده مي تواند يك شخص يايك برنامه كاربردي  باشد. شخص معمولاً پايگاه داده رااز طريق يك پايانه استفاده مي كند واطلاعات داده ها رااز طريق يك زبان پرسش بازيابي مي كند.
يك پرسش (query) تقاضاي اطلاعات ازپايگاه داده وزبان پرسش يك زبان مخصوص كاربرپسند مي‌باشدكه به رايانه امكان جواب به آن پرسش رافراهم مي‌سازد. بطور كلي يك متخصص اطلاعاتي كه مسئوليت پايگاه داده رابه عهده داشته باشد مديرپايگاه داده DBA ناميده مي شود. وظايف DBA چهارحوزه برنامه‌ريزي، اجرا، اعمال وامنيت پايگاه داده مي باشد  (Mcleod 1998,21,264,266,270,272-3)
3-متخصصان شبكه: مدير شبكه، مديركارشناس درزمينه تخصصي ارتباطات اطلاعات است وسخت افزار ونرم افزار موردنياز را پيشنهاد مي دهد. مدير شبكه، اجراونگهداري سيستم ها را نيز هدايت مي كند. متخصصان شبكه با تحليل‌گران سيستم ها وكاربران،  براي تأسيس شبكه ارتباطات داده ها كه منابع رايانه‌اي گسترده سازمان رابه هم وصل مي كند، كارمي كنند. مهارتهاي متخصصان شبكه، تركيبي از زمينه هاي رايانه‌ وارتباط ازراه دور مي باشد. همه وسايل ارتباطي ورايانه‌ي متصل به هم يك شبكه ناميده مي شوند. يك شبكه اساسي شامل يك پايانه ويك رايانه‌اي كه توانايي فرستادن ودريافت راداشته باشد؛ مودم هايي كه پيامها رااز حالت آنالوگ به ديجيتال واز ديجيتال به آنالوگ تبديل كنندويك مداري كه يك يا چندين كانال رافراهم مي آورد، مي باشد. انواع اصلي شبكه عبارتند از WAN براي شبكه گسترده ، LAN براي شبكه محلي وMAN براي شبكه هاي كلان‌شهرمي باشند. پيكربندي معمولي سخت‌افزارهاي ارتباطاتي شامل چندين پايانه هستند. 5 نوع پايانه اصلي وجود دارند صفحه كليد، تلفن دكمه اي (شستي) (push-batton)، محل فروش، مجموعه داده ها وپايانه هايي براي اهداف خاص، واحدهاي كنترل خوشه اي، چندين پايانه رادريك محل كنترل مي كنند. مودمها به جز مواردي كه از تلفن دكمه اي به عنوان پايانه استفاده مي شود، هميشه موردنيازند. شبكه ها براي اشتراك زماني، پردازش توزيع شده ، يا ارتباط رايانه‌اي مراجع/سرور (خدمتگر) بكاربرده مي شوند. يك شبكه اشتراك زماني فقط شامل  يك رايانه ويك شبكه پردازش توزيع شده شامل بيش ازيك رايانه مي باشند. يك شبكه مراجع/سرور امكان انجام كاربه صورت محلي مركزي رامي دهد. همه دستورات ونمونه هامي توانند از سرور به مراجعان تغييرجهت دهند. اماقسمتي از مديريت داده ها هميشه در سرور باقي مي ماند. نوع جديدي از شبكه ها باآمدن اينترنت رايج شده است كه بنام اينترانت معروف مي باشد. به طوري كه اينترنتي كه بصورت داخلي اطلاعات فقط خواندن، انتشارات الكترونيكي براي اعضا راقابل دسترسي سازد وامكان دسترسي پايگاههاي داده وگروههاي كاري رافراهم كند، اينترانت ناميده مي شود (Mcleod 1998,21,301-302).
4-برنامه نويس ها:برنامه نويس شخصي است كه مستندات تحليل گر سيستم ها رابه عنوان يك راهنما به كارگرفته ودستورات برنامه كه باعث انجام عمليات لازم توسط رايانه مي شود را تهيه مي نمايد (مك لويد 78، 186). اكثر شركتها كه از رايانه‌هاي بزرگتر استفاده مي كنند،كارمندان متخصص اطلاعاتي دارند. اكثر اين متخصصان درواحدهاي خدمات اطلاعاتي هستند امابيشتر آنها درقسمت كاربران مي باشند. وظيفه متخصصان طراحي سيستم هاي رايانه‌اي براي رفع نيازهاي خاص شركت مي باشد. محصول تلاشهاي آنهايك كتابخانه نرم‌افزاري از برنامه هاي معمول درشركت مي‌باشد كه به اين كار،كاربرنامه نويسي مي گويند كه نرم افزار خاص براي رفع نيازهاي خاص شركت كه ممكن است درديگر نرم افزارهاي ازپيش نوشته شده لحاظ نشده باشد طراحي مي كنند. امروزه عموماً استقبال ازنرم افزارهاي ازپيش نوشته شده بيشتر از طراحي نرم افزارهاي خاص براي يك شركت خاص مي باشد.
 5-اپراتورها: تجهيزات رايانه‌اي بزرگ چون رايانه‌هاي مين فريم وريزرايانه‌ها رااداره مي كنند. اپراتورها، تجهيزات راكنترل مي كنند، برگه هاي كاغذي چاپگرها راعوض مي كنند، كتابخانه هاي نوار وديسكها رامديريت كرد. بعضي وظايف مشابه راانجام مي دهند.


كاربرد سيستم اطلاعاتي رايانه‌محور
همانطور كه قبلاً ذكرشد كاربرد سيستم هاي اطلاعاتي رايانه‌محور امروز درپنج محيط مي باشد پردازش داده هاي حسابداري، سيستم هاي اطلاعات مديريت MIS ،سيستم هاي پشتيباني تصميم، اداره مجازي وسيستم هاي دانش محور. پردازش داده هاي حسابداري ازاولين كاربردهاي رايانه وسيستم هاي اطلاعاتي بود .چهاركاربرد ذيل زمينه اينفوكراسي رادر جامعه تدارك مي بينند :


سيستم هاي اطلاعات مديريت MIS
دربخش هاي قبل نكاتي درباره نگرش سيستمي، سيستم، سيستم هاي اطلاعاتي آمد. سيستمي كه كنترل وبازسازي اطلاعات رااز دنياي محيطي وعمليات بازرگاني داخل سازمان بعهده دارد، بطريقي كه باسازماندهي وانتخاب داده ها اطلاعات لازم را جهت اتخاذ تصميم، برنامه ريزي وكنترل براي مديران آماده سازد سيستم اطلاعاتي مديريت ناميده مي شود. مديران همواره بدنبال اطلاعات هستند واتخاذ تصميمات آنان براساس داده هاي مرتبط وبا موضوع تصميم است. درگذشته منابع اطلاعاتي آنان اتفاقي وغيرمطمئن وبه‌طرق مختلف وگوناگون بوده واطلاعات آنان از طريق مقامات مافوق ويا مرئوسين وساير پرسنل سازمان تامين مي شد. كه عدم اطمينان واتكاء به صحت اطلاعات راتشديد مي كرد زيرا افراد اطلاعات رابا افزايش ويا كاهش  به مقامات ومسئولين منتقل مي كردند. لذااطميناني ازدرستي آن نبود. تجهيزمديريت به يك سيستم اطلاعاتي صحيح ومطمئن كه توانايي مديريت رادراتخاذ تصميم برنامه ريزي وكنترل سازمان ياري دهد داراي يك روند تاريخي است واين سير تاريخي بامفاهيم دفترداري دوبل كه توسط پروز لوكاپاكليلي LUCKA PAKELILY)) درسال 1494 ارائه شد آغاز گرديد. سيستم هاي اطلاعات مديريت تاقرن بيستم با تأني به حركت خودادامه دادوشايد علت آن عدم توانايي بشر درحفظ، نگهداري وبازيابي اطلاعات بود. باتوسعه رايانه‌هاي باظرفيت، سرعت ودقت بالا دراواسط قرن بيستم تكامل وكاربرد مفاهيم سيستمهاي اطلاعاتي مديريت،با روندي ديگر وباسرعت بيشتري توسعه يافت كه حاصل آن تغييرات درعمليات وفعاليتها ووظايف سازمانهاي تجاري دنيا به شرح زيرشد:


1-مديريت متمركز وتكيه برمحورهاي تمركز اطلاعات وبهره گيري ازفن‌آوري پيشرفته
2-طراحي اطلاعات وارائه گزارشات لازم موردنياز براي اتخاذ تصميم مديريت، برنامه ريزي وكنترل سازمان
3-طراحي سيستم اطلاعات مديريت باتكيه بركنترل وسيستم هاي اطلاعاتي مديريت كنترل پروژه ها
نتايج حاصل ازاين مفاهيم، MIS يا سيستمهاي اطلاعاتي مديريت ناميده مي شوند. هدف سيستمهاي اطلاعاتي مديريت افزايش روند ارائه واداره اطلاعات وكاهش حدس وگمان درحل مشكلات درسطوح مختلف سازماني ازطريق سيستمهاي بازخوراطلاعات وبازتاب بازيابي اطلاعات درجهت تكامل داده هاي جديد به سيستم است. MIS شامل سه جزء است:مديريت، اطلاعات وسيستم.
 MIS نه تنها مديران رادرامور استراتژيك حمايت مي كند، بلكه درتصميمات تكراري وروزمره نيز اطلاعات لازم رادراختيار مديران تاكتيكي قرارمي دهد وآنها راقادر مي سازد تابه اطلاعاتي دست يابند كه جهت تصميماتشان كمك موثري باشد. MIS مي تواند تصاويري از مغايرتها وانحرافات از برنامه هاي تعيين شده رانيز آشكار سازد چنين اطلاعاتي ازطريق تهيه گزارشات مديريت درقالبها وتصاوير منطقي وقابل تعبير وتفسير وتجربه وتحليل دراختيار مديريت قرار مي گيرد. زيرمجموعه هاي سيستم MIS عبارتند از: سيستمهاي اطلاعاتي مديريت نيروي انساني، سيستمهاي اطلاعاتي مديريت مالي وحسابداري، سيستمهاي اطلاعاتي مديريت توليد وسيستمهاي اطلاعاتي بازاريابي وفروش كه متكي برپايگاههاي مشترك ومتقابل است. مديران MIS بايستي ازدنياي حقيقي وسيستمهاي موجود درسازمان مطلع باشند تابتوانند نقش موثري راايفا كنند وبهمين دليل بايستي اطلاعات صحيح دراختيارشان قرارگيرد. يكي از نقشهاي مهم مديرMIS، آگاهي وتفسير ازعوامل محيطي وبيروني سازمان است. مديران MIS بايستي ازارزشهاي سيستمهاي موجود مطلع گردند واينكه سيستمهاي دستي موجود چه اطلاعات ونقشي رابعهده دارند. عملاً مديرMIS براي طراحي وكنترل شركت به معاون خدمات اجرايي يامعاون ارشد گزارش مي دهد دربسياري از شركتها، شاخه معاونت MIS بوجود مي آيد كه گزارش خورامستقيماً مديريت عالي تسليم مي‌دارد. (مومني 1372، 32،26-23)
به سبب مزاياي MIS چون ارتباطات نزديكتر، كنترل دقيقتر وگردآوري داده هاي مطمئن تر وپردازش سريعتر داده ها وتبديل آنها به اطلاعات مديران، از سيستمهاي اطلاعاتي مديريت در برنامه ريزي سازماندهي، رهبري وايجاد انگيزه، گزارش‌دهي و كنترل استفاده كرده واين اعمال مديريتي رابا نهايت دقت وكارآيي، درمدت زمان بسياركمتري درسازمان انجام مي دهد. حال براي انجام اين كارها مديريت يايد واسطي به نام مديرسيستم اطلاعاتي مديريت براي ارائه بهتروخدمات براي مديريت ، ضروري مي باشد. موسساتي كه به سيستمهاي اطلاعات مديريت اوليه مبادرت نمودند چيزهاي ديگري فراگرفتند.در اين دوره مشخص شد كه  مانع عمده در استفاده از سيستم‌هاي اطلاعات مديريت،  مديران هستند. مديران به عنوان يك گروه درمورد رايانه اطلاعي نداشتند آنان ازكارهاي خودآگاه ومي دانستند چگونه مسائل راحل كنند؛ لكن به اندازه كافي درمورد نقش اطلاعات درحل مسائل تأمل نكرده بودند. درنتيجه براي مديران بيان اين كه دقيقاً‌ازسيستم اطلاعات مديريت چه مي خواهند دشواربود. اين وضعيت براي متخصصين اطلاعات غيرقابل تحمل بود زيراكه دانسته هاي آنان از مديريت كم بود، آنها نمي دانستند چه سؤالاتي راپرسش نمايند، با طي زمان مديران درباره رايانه ودرمورد فرآيندهاي مورد اجرا درحل مسائل تجربه آموختندو متخصصين اطلاعات نيز مباني مديريت رافراگرفتند. سيستم هاي اطلاعات مديريت براي انطباق بيشتر بانيازهاي مديران اصلاح وتوسعه يافت.  عاقبت جايگاه سيستم اطلاعات مديريت به عنوان يك زمينه عمده استفاده ازرايانه مستحكم شد. سيستم اطلاعات مديريت به دوطريق عمده درحل مساله كمك مي كند: يك منبع اطلاعات درپهنه سازمان فراهم مي نمايد ونيز به شناسايي ودرك مساله كمك مي‌كند. نورساطع از سيستم اطلاعات مديريت بااين هدف است كه براي مديران علائم مساله يا متحمل الوقوع بودن مسائل را اعلام دارد. ضعف عمده سيستم اطلاعات مديريت آن است كه نمي‌تواندنيازهاي خاص هرفرد را برطرف كند، مساله رابرآورد سازد. اغلب اوقات سيستم اطلاعات مديريت اطلاعات دقيق موردنياز رافراهم نمي كند مفهوم سيستم پشتيبان تصميم درپاسخ به چنين نيازي بوجود آمد(مك لويد 1378، 5-434،411).
ازآنجا كه سيستم اطلاعات مديريت بشر تحت تاثير رايانه واتوماسيون مي‌باشد، ممكن است ناخواسته بعضي تغييرات رفتاري دركارمندان بوجود آيد كه لزوم توجه به فاكتورانساني رادرمؤسسات مي رساند. كاركنان شركتهايي كه براي اولين بارسيستم هاي پردازش داده ها رانصب كرده بود، احساس ترس كردند. كاركنان ازاين مي ترسيدند كه رايانه‌ها باعث بي كاري آنها شود كه عملاً دربعضي موارد همينطور شد. حتي درجاهايي كه مديران نخواهند ازحجم نيروي انساني خود به علت رايانه‌اي شدن بكاهند، به علت اينكه سيستم اطلاعات مديريت آنها را مخفيانه كنترل كرده وبه حريم شخصي آنها وارد شود، مي ترسيدند. ساده ترين راه ابراز ترس كاركنان از سيستم جديد اعلام اين ترس به مدير خواهد بود. البته بايد اين رادرنظر داشت كه اكثر كاركنان ترس خودرا پنهان مي كنند. درصورت اول مشكل اينجاست كه بعضي مديران هم ممكن است ازسيستم جديد،  خود ترس داشته باشند. درچنين مواقعي چنين مديري نمي‌خواهد اطلاعات راباديگران تقسيم كند. دليل آنها اين است كه آنها اطلاعات راجمع كرده اند وبايد توانايي استفاده ازآن راداشته باشند. بايد برنامه اي براي كاهش يا زدودن اين ترس از طرف مديران انديشه شود. مديريت شركت مي تواند بااجراي تدابير زيراز ترس كاركنان بكاهد:


1-استفاده ازرايانه به عنوان يك وسيله ارتقاي شغلي بادان كارهاي تكراري خسته كننده به رايانه ودادن كارهايي كه تواناييهاي آنهارابه چالش برمي‌انگيزد؛
2-استفاده ازارتباطات رسمي براي حفظ آگاهي كاركنان ازتوجهات شركت ؛
3-ساخت يك رابطه مطمئن بين كاركنان، متخصصان اطلاعاتي ومديريت؛
4-اهداف شركت رادرراستاي نيازهاي كاركنان مشخص كنند (Mcleod 348-349).
درنهايت قابل توجه است كه امروزوظايف MIS ازمديران فراتررفته وكلاً MIS با كاربرد رايانه درخدمات تجارت وشركتها درآمده است امروزه دردفتر هرشركتي بخش MIS يامعاونت MIS رامي توان مشاهده كرد.

مدیریت استراتژیک

مدیریت استراتژیک
مقدمه :

از لحاظ مفهومي مديريت استراتژيك با تحول در تئوري‌هاي مديريت همگامي دارد. مكاتب كلاسيك رفتاري و كمي مديريت بر جنبه‌هايي از سازمان و عملكرد آن تأكيد مي‌كردند كه توسط مديريت قابل كنترل بود. مسايلي از قبيل برنامه‌ريزي توليد، رفتار زيردستان، بهبود محيط كار، نقش گروههاي غيررسمي در بازدهي كار، مدل‌هاي كمي تصميم‌گيري و غيره. ليكن هرگز فضاي سياسي جامعه ، احساس افراد و نهادهاي خارج از سازمان، مسأله اصلي آنها نبود. چرا كه محيط از ثباتي نسبي برخوردار بود و چنين نيازي هم احساس نمي شد. به تدريج با رشد مستمر اقتصادي، اوضاع قابل اطمينان محيطي از ميان رفت و تغييرات و حوادث شتابنده اي در جهان اتفاق افتاد. لذا تغييرات و دگرگوني هاي سريع و پيچيده‌ جامعه و تأثير آن بر رشد و توسعه‌ شركت‌ها موجب شد كه مديران توجه خود را به محيط سازمان معطوف گردانند و مفاهيمي مانند سيستم، اقتصاد، برنامه‌ريزي بلند مدت، استراتژي و فرايند مديريت استراتژيك مورد توجه صاحب‌نظران مديريت قرار گيرد. اين مفاهيم و نظريات پاسخ علم مديريت به دگرگوني و تغييرات وسيع اقتصادي واجتماعي بود.
توجه به محيط، آگاهي از تاثير متغيرهاي محيطي و ارائه‌ چشم اندازي از فعاليت آينده براي سازمان‌ها، لزوم آمادگي براي برخورد با تغييرات مداوم را توجيه مي كند. وجود عدم قطعيت هاي محيطي (Uncertainities) در مسايل سازماني به لحاظ مبهم بودن و طبيعت احتمالي رخدادهاي آتي و آمادگي سازمان‌ها جهت تغيير، برخوردي متفاوت با تغيير، نوع تصميمات‌، عوامل جديد مؤثر بر تصميم‌گيري و قطعيت در مورد تغييرات آينده، توجه به استفاده از مدل مديريت استراتژيك را افزون تر مي كند.


تعريف مديريت
درباره‌ تعريف مديريت اتفاق نظر خاصي در دست نيست و صاحبنظران و نظريه پردازان علم مديريت با اهداف و سوگيري‌هاي گوناگون، تعاريف متفاوتي ارائه كرده‌اند.
- مديريت عبارتست از: هنر انجام كار به وسيله‌ ديگران (فالت،1924).
- فراگرد تبديل اطلاعات به عمل؛ اين فراگرد تغيير و تبديل را تصميم گيري مي ناميم(فوستر،1967).
- فراگرد هماهنگ‌سازي فعاليت فردي وگروهي در جهت هدفهاي گروهي (دانلي و همكاران،1971).
- فراگرد برنامه ريزي، سازماندهي، رهبري و نظارت كار اعضاي سازمان و استفاده از همه‌ منابع موجود سازماني براي تحقق هدفهاي مورد نظر سازمان (استونر و همكاران،1995).
تعريف عملياتي(Operational definition)، مفهوم مديريت را با رعايت ملاكهاي عيني منوط مي‌سازد. از اين رو، اگر در موقعيتي ملاكهايي شامل فعاليت منظم و سازمان يافته، هدفها، روابط ميان منابع، انجام كار به وسيله‌ ديگران و تصميم گيري برقرار باشد، مي‌توان گفت در آن موقعيت ،مديريت اعمال مي شود (كلاندوكينگ،1972).

استراتژي
بد نيست ابتدا به ريشه‌ لغوي استراتژي اشاره شود. واژه‌ استراتژي(Sterategy)از ريشه‌ يوناني strategema  به معناي فرمانده‌ ارتش، مركب از stratos به معني ارتش و ago به معناي رهبر گرفته شده است.مفهوم استراتژي ابتدا به معناي فن، هدايت،تطبيق و هماهنگ‌سازي نيروها جهت نيل به اهداف جنگ در علوم نظامي بكار گرفته شد. در جاي ديگر استراژي بدين شكل تعريف مي‌شود: «استراتژي (Strategy) مجموعه اي از اهداف اصلي و سياستها و برنامه هاي كلي به منظور نيل به اين اهداف است به گونه اي كه قادر به تبيين اين موضوعات باشد كه در چه كسب و كاري (Business)  و چه نوع سازماني فعاليت مي كنيم و يا مي خواهيم فعاليت نماييم.»
تعريف ديگري هم از استراتژي مي توان ارائه كرد: « استراتژي يك برنامه واحد ، همه جانبه و تلفيقي است كه محاسن يا نقاط قوت اصلي سازمان را با عوامل و تغييرات محيط مربوط مي سازد و به نحوي طراحي مي شود كه با اجراي صحيح آن از دستيابي به اهداف اصلي سازمان اطمينان حاصل شود».
سپس نظريه پردازن علم مديريت، استراتژي را چگونگي تخصيص مطلوب منابع كمياب،جهت رسيدن به اهداف اقتصادي تعريف كرده اند. استراتژي تعيين كننده‌ زمينه هاي فعاليت در محيطي پيچيده و پويا و ابزاري است كه به عنصر انساني در يك نظام سازماني حيات بخشيده و افراد را به حركت وا مي‌دارد.آنسوف(‌Ansoff) به عنوان اولين دانشمندي كه استراتژي را به شكل جامع و معنادار توضيح داد، معتقد است كه هر قدر بين اهداف و فعاليت هاي فعلي سازمان سازگاري بيشتري وجود داشته باشد، نرخ رشد و توسعه بزرگتر و منظم تر خواهد بود.
شاندلر(Chandler,1962) استراتژي را به اين صورت تعريف مي‌كند:
استراتژي عبارت است از يك طرح واحد، همه جانبه و تلفيقي كه نقاط قوت وضعف سازمان را با فرصت‌ها و تهديدهاي محيطي مربوط ساخته و  دستيابي به اهداف اصلي سازمان را ميسر مي‌سازد.
اندروز(Andrews ،1971)مي‌گويد: استراتژي عبارت است از الگوي منظورها، مقاصد، اهداف، خط مشي‌هاي اصلي و طرحهايي جهت دستيابي به اهداف.
ميتزبرگ(Mintzberg) تعريف كوتاهي راجع به استراتژي ارائه داده است.از نظر وي استراتژي عبارت است از الگوي به جريان انداختن تصميمات. در حال حاضر نيز در زبان فارسي واژه‌ استراتژي را از نظر لغوي راهبرد معني مي‌كنند.

مديريت استراتژيك
مديريت عبارت است از فرايند تضمين دستيابي سازمان به فوايد ناشي از به كارگيري استراتژي‌هاي مناسب.طبق اين بيان، يك استراتژي مناسب مطابق با نيازمندي‌هاي يك سازمان در زمان مشخص تعريف مي‌شود.فرايند مديريت استراتژيك شامل شش گام متوالي و مستمر است:
1- تجزيه و تحليل محيطي
2- پايه گذاري جهت‌گيري سازماني
3- هدف‌گذاري
4- تعيين و تدوين استراتژي‌ها
5- بسترسازي و اجراي استراتژي‌ها
6- كنترل استراتژي‌ها

مدیریت استراتژیک

همانگونه كه از نمودار برمي‌آيد، يك مدير استراتژيست بايد هم به برنامه‌ريزي و هم به كنترل بپردازد، چرا كه تنها يك غيرمدير بدون برنامه‌ريزي، سعي در كنترل فعاليت‌ها مي‌كند. لذا فرايند مديريت استراتژيك به صورت زير تعريف مي‌شود: «مديريت استراتژيك عبارت است از هنر و علم فرمول‌بندي، اجرا و ارزيابي تصميمات چندبعدي-با تاكيد بر يكپارچه‌سازي عوامل مديريت ، بازاريابي، امور مالي، توليد يا خدمات، تحقيق و توسعه وسيستم‌هاي اطلاعاتي و غيره- جهت رسيدن به اهداف سازماني.»


?- تجزيه و تحليل محيطي :
-  عبارت است از مطالعه‌ محيط سازمان در راستاي شناسايي عوامل محيطي كه بر عملكرد سازمان تاثير به سزايي دارند. مديران هر از چندگاه به منظور درك بهتر رويدادهاي درون سازماني و برون سازماني از يك سو و افزايش تناسب استراتژي‌هاي اتخاذشده با محيط سازماني از سوي ديگر، اقدام به تجزيه و تحليل محيطي مي‌نمايند. يك مدير براي تجزيه و تحليل كارآمد ومؤثر محيط سازماني بايد از ساختار محيط سازمان آگاهي داشته باشد. محيط سازماني معمولاٌ در سه سطح عمومي ، عملياتي و دروني دسته‌بندي مي‌شود.


?- پايه‌گذاري جهت‌گيري‌هاي سازماني :
 اكنون مديران با بهره‌گيري از نتايج تجزيه و تحليل محيطي اقدام به تعيين جهت‌گيري‌هاي سازماني مي‌نمايند. چهار عنصر اساسي در همين راستا «ماموريت سازماني» (organizational mission )، «چشم انداز سازماني» (Organizational Vision)، «ارزشهاي سازماني» ( Organizational Values) مي‌باشند.اين سه مفهوم به منزله‌ اتصال دهنده‌ عناصر سازماني بوده، بيانگر ماهيت، چگونگي و نحوه‌ جهت‌گيري‌هاي سازماني هستند.
مأموريت، معادل فلسفه‌ وجودي، ارزش ها، به منزله‌ اصول اعتقادي ديرپا و اساسي و چشم انداز، حكم تصوير زنده‌ سازمان در آينده اي تعريف شده را دارد. اما وقتي دو يا چند نفر گرد هم مي‌آيند تا با يكديگر همكاري كنند، به تلاش مضاعفي براي رسيدن به اين موارد نياز است. براي اينكه يك گروه بتواند بهينه عمل كند، مي بايست به ارجحيت‌ها، اولويت ها، دغدغه ها و ذهنيات همگي آنها توجه شده باشد. به عبارت ديگر يك مدير استراتژيست مي بايست براي ايشان شرايطي را فراهم آورد كه افراد بتوانند عقيده‌ها و تصميمات خود را در مورد ارزشها، مأموريت و چشم انداز خود و سازمان با هم مبادله كنند.


?- هدف گذاري :
براي كلمه‌ « هدف»(objective)  در متون مديريتي تعابير بسياري وجود دارد و البته در خارج از كتب مديريتي نيز به معناي مختلفي استفاده مي شود. حتي شايد بتوان ادعا كرد كه در مورد آن بيش از هر مفهوم برنامه ريزي بحث و نظر وجود داشته است. تعريف اسكات (scott) از هدف به شرح زير است:
« اهداف» ، بيان كننده‌ منظور (purpose) برنامه ريزي در طرح ها و برنامه ها هستند.آنها در چارچوب فرايند برنامه ريزي تدوين شده، ايده هاي مبهم و تجربي را به منظورها و نتايج مشخص تبديل مي‌كنند. هدف‌گذاري جزء لاينفك يك برنامه‌ريزي است ، اگرچه ممكن است اهداف به صورت نا آگاهانه تعريف شده باشند.
اهداف سازماني مقاصدي هستند كه سيستم مديريت باز در جهت آنها حركت مي كند. ورودي ها، فرايندها و خروجي‌هاي يك سازمان همگي در راستاي رسيدن به اهداف عمل مي كنند. اهداف سازماني مناسب منعكس كننده‌ منظور يك سازمان هستند. به عبارت ديگر مستقيما ً از مأموريت سازمان منتج مي شوند. سازمان ها براي منظورهاي متفاوتي وجود دارند و بنا براين داراي اهداف خاصي هستند.
«آنسوف» به اهداف به منزله‌ ابزارهاي تصميم گيري خاصي نگاه مي كند كه مديريت را به سمت ارزيابي عملكرد سازمان در رسيدن به منظورها سوق مي‌دهد. طبق نظر « دراكر» هر سازمان مي تواند اهداف متعددي داشته باشد. در اين راستا از ديدگاه «هامبل» (Humble) مديريت بر يك سازمان ميسر نيست، مگر با مديريت بر اهداف سازمان، شامل برنامه ريزي براي رسيدن به اهداف مورد نظر، اجراي فعاليت‌هايي در راستاي رسيدن به اهداف مورد نظر، بررسي نحوه‌ عملكرد در رسيدن به اهداف و در نهايت اقدام اصلاحي براي دستيابي كارآمد و اثربخش‌تر به اهداف سازماني اين نظريه امروزه به عنوان «مديريت ازطريق اهداف» يا‹Management by objective-MBO› مطرح است.


?- تعيين و تدوين استراتژي ها :
مديران پس از تجزيه و تحليل محيط، تعيين جهت گيري سازماني و تعريف مأموريت، ارزشها، چشم انداز و اهداف سازماني آماده‌ تعيين استراتژي هاي سازماني مي باشند. تعيين استراتژي عبارتست از فرآيند تعيين زمينه هاي عملكرد مناسب جهت دستيابي به اهداف سازماني در راستاي مأموريت و فلسفه‌ وجودي سازمان. به عبارت ديگر استراتژي‌ها مي‌بايست تحليل‌هاي محيطي را منعكس كرده و منتج به رسيدن به مأموريت و اهداف سازماني شوند. روشها و مدلهاي تعييين استراتژي به تبع مديريت استراتژيك، ازيك تكنيك و دستورالعمل خاص پيروي نكرده، هريك حاوي يك مفهوم و يك بينش هستند. در اين راستا مدل‌هاي برنامه ريزي استراتژيك بسياري موجود مي باشند كه انتخاب آنها با توجه به ماهيت شركت، وضعيت صنعت مربوطه و شرايط محيطي صورت مي پذيرد. بنابراين مي‌توان ادعا كرد كه در هر شركتي كه مديريت استراتژيك پياده شده است، يك مدل برنامه‌ريزي استراتژيك منحصر به فرد به كار رفته است كه در آن عملاً از يك يا چند مدل برنامه ريزي استراتژيك كلاسيك استفاده شده است.


?- بسترسازي و اجراي استراتژي ها :
بسترسازي و اجراي استراتژي ها پنجمين مرحله از فرايند مديريت استراتژيك است كه استراتژي هاي تدوين شده را به مرحله‌ اجرا مي گذارد. اما بسترهاي كارآمدي كه مديران بنا نهاده اند، بدون يك اجراي منظم و برنامه ريزي‌شده عملاً بي‌فايده است. جهت اجراي موفقيت آميز استراتژي ها به چهار مهارت بنيادين نياز است:
الف) مهارت تعامل (Intracting skill) : كه عبارتست از توانايي اداره كردن افراد طي اجراي استراتژي. مديراني كه ترس ها و نااميدي هاي سايرين در رابطه با اجراي يك استراتژي جديد را درك مي كنند، آمادگي اين را دارند كه بهترين اجرا كننده باشند. اين مديران تأكيدشان بر اعضاي سازمان و گفتگو براي يافتن بهترين روش به اجرا درآوردن استراتژي است.
ب) مهارت تخصيص(Allocating skill)  :كه عبارتست از توانايي تهيه و تدارك منابع سازماني ضروري براي اجراي يك استراتژي. مجريان موفق استراتژي ها داراي استعداد زيادي در برنامه ريزي امور، بودجه بندي مالي و زماني و تخصيص ساير منابع بحراني مي باشند.
ج) مهارت نظارت monitoring skill)  ) :كه عبارتست ار توانايي استفاده از اطلاعات براي مشخص كردن اين امر كه آيا مانعي بر سر اجراي استراتژي به وجود آمده است يا خير.
مجريان استراتژي ها در صورتي موفق مي‌شوند كه سيستم‌هاي بازخور اطلاعاتي بوجود آورند و پيوسته از وضعيت اجراي استراتژي ها گزارش بگيرند.
د) مهارت هاي سازمانده(Organising skill): كه عبارتست از توانايي ايجاد يك شبكه از افراد در سرتاسر سازمان كه مي توانند به هنگام بروز مشكل در اجراي استراتژي، به حل آن مشكل كمك كنند. مجريان موفق اين شبكه را طوري طراحي مي كنند تا افراداي را كه در بر مي‌گيرند، بتوانند از عهده‌ انواع خاصي از مشكلات قابل پيش بيني برآيند.
به طور كلي، اجراي موفقيت آميز يك استراتژي نيازمند افراد كارآمد، تخصيص منابع موردنياز، نظارت بر روند اجرا و حل به موقع مشكلات برخاسته طي اجرا مي باشند و شايد بتوان گفت كه تجربه ثابت كرده است كه دانستن اينكه چه افرادي مي توانند مشكلات را حل كنند و قادرند به محض بروز مشكلات به رفع آنها بپردازند، از مهمترين ضروريات مي باشد.

?- كنترل استراتژي‌ها :
 كنترل استراتژي به عنوان آخرين گام مديريت استراتژيك، شامل نظارت و ارزيابي فرايند مديريت استراتژيك به عنوان يك كل بوده، نقش تضمين عملكرد مناسب اين فرايند را دارا مي باشد. كنترل تمامي ابعاد تجزيه و تحليل محيطي، پايه‌گذاري جهت گيري هاي سازماني، تعيين و تدوين استراتژي ها، اجراي استراتژي ها، حتي نحوه‌ كنترل استراتژي ها را در بر دارد. شايان ذكر است كه جهت اجراي استراتژي ها مي بايست آنها را به تاكتيك و برنامه هاي عملي مربوطه تقسيم نمود. پرواضح است كه استراتژي ها قابل كنترل نمي باشند، مگر اينكه برنامه هاي عملي مربوطه اجرا و كنترل شوند.
در رويكرد استراتژي يك اصل قوي و بدون تغيير وجود دارد و آن تمركز است. اگر بخواهيم در همه‌ كارها قوي باشيم، در هيچ كاري قوي نخواهيم بود. اين اصل ناشي از محيط رقابتي و محدوديت است و اصولاً استراتژي زاييده‌ اين دو عامل است.
روند تكامل استراتژي در بستر رويكردهاي مختلف تحقق يافته است و رويكرد استراتژي را حاصل يك فرايند تحليلي و قاعده‌مند مي‌دانند.درون مايه‌ اصلي اين روشها تنظيم عوامل دروني(نقاط ضعف، نقاط قوت) و عوامل دروني (فرصتها و تهديدها) به منظور بهره‌مندي از منابع نهفته در فرصت‌ها (يا اجتناب از زيان‌هاي نهفته در تهديدها) است.
رويكرد تجويزي، ذهن انسان را در قالب يك فرايند گام به گام به پيش مي‌برد و اين خود مانع بزرگي براي پرواز ذهن به اوج خلاقيت‌ها مي‌باشد.
طرفداران رويكرد توصيفي، شيوه‌ تحليلي در تدوين استراتژي را مردود دانسته و بر اين باورند كه فرايندهاي گام به گام از پيش تعريف شده نمي‌توانند ما را به تصميمات درست استراتژيك هدايت كنند. يك استراتژي بديع، خلاق و اثربخش الزاماً از روشهاي قاعده‌مند حاصل نمي‌شود. «گري هامل » 5 توصيه‌ اساسي را در فراهم كردن زمينه‌ خلق استراتژي اثربخش پيشنهاد مي‌كند: پيشنهادهاي جديد، گفتگوهاي جديد، احساسات جديد، ديدگاههاي جديد و تجارب جديد.
‌استراتژي‌ به‌ دو بخش‌ اصلي‌ تفكيك‌ مي‌شود: فرصت‌يابي‌ استراتژيك، راهيابي‌ استراتژيك. فرصت‌يابي‌ استراتژيك‌ معمولاً‌ از ملاحظه‌ يك‌ پديده‌ آغاز شده‌ و به‌ درك‌ فرصتهاي‌ استراتژيك‌ مي‌انجامد. راهيابي، راهكارهاي‌ استراتژيك‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ منافع‌ استراتژيك‌ را مشخص‌ مي‌سازد. براي‌ راهيابي‌ استراتژيك‌ دو رويكرد كلي‌ وجود دارد: قاعده‌روي‌ و قاعده‌شكني. قاعده‌روي‌ به‌ تلاش‌ براي‌ يافتن‌ راهكارهايي‌ اطلاق‌ مي‌شود كه‌ برمبناي‌ قواعد حاكم‌ شكل‌ گرفته‌اند. در رويكرد قاعده‌شكني، براي‌ حل‌ گلوگاه‌ استراتژيك، تغيير قواعد موجود به‌ قاعده‌اي‌ كه‌ شانس‌ استفاده‌ از فرصت‌ را براي‌ سازمان‌ افزايش‌ دهد مورد توجه‌ قرار مي‌گيرد.
‌استراتژي‌ برنامه‌ نيست‌ ولي‌ براي‌ ظهور، رشد و اثربخشي‌ نيازمند برنامه‌ است. هيچ‌ سازماني‌ را نمي‌توان‌ صرفاً‌ با استراتژي‌ اداره‌ كرد. برنامه‌ريزي، زيربناي‌ ادارة‌ سازمان‌ها است. «استراتژي» و «برنامه» دو ابزار مديريتي‌ مكمل‌ يكديگر هستند. ساختار تحليلي‌ استراتژي‌ از سه‌ بخش‌ اصلي‌ تشكيل‌ مي‌شود: فرصت‌يابي‌ استراتژيك، تحليل‌ گلوگاه، راهيابي‌ استراتژيك. اين‌ ساختار روند تكوين‌ استراتژي‌ را بيان‌ مي‌كند. در رويكرد استراتژي‌ اثربخش، هيچ‌ الگوريتمي‌ براي‌ دستيابي‌ قطعي‌ به‌ يك‌ استراتژي‌ وجود ندارد. درعوض‌ اين‌ ايجاد بصيرت‌ نسبت‌ به‌ چگونگي‌ تكوين‌ استراتژي‌ است‌ كه‌ استراتژيست‌ را در جهت‌ بهره‌برداري‌ از تفكر استراتژيك‌ خود هدايت‌ مي‌كند.
مديريت استراتژيك ، فرايند تصميم گيري است كه جهت هاي دراز مدت سازمان و همچنين اجراي آن تصميمات را معين مي سازد. مديريت استراتژيك فرايندي است كه به وسيله آن مديران براي دراز مدت فعاليت هاي سازمان را تعيين كرده ، اهداف عملياتي ويژه اي را مشخص و استراتژي هاي نيل به اين اهداف را با توجه به شرايط داخلي و خارجي طراحي و برنامه هاي عملي براي اجراي استراتژي‌ها را انتخاب مي كنند. مديريت استراتژيك فرايندي پويا است، زيرا هر بخش از اين فرايند ، پرسشي اساسي را به دنبال خواهد داشت. آيا بايد به همين ترتيب ادامه داد و يا نياز به تغيير وجود دارد؟ تغيير در موقعيت سازمان‌ها (محيط داخل و خارج) و ا’فت و خيز عملكرد مالي آنها ، نيروهاي فشار هميشگي براي تغيير و تنظيم مجدد استراتژي‌ها هستند. به بيان ديگر مديريت استراتژيك با تصميم گيري راجع به استراتژي و برنامه ريزي چگونگي به اجرا درآوردن آن در ارتباط است و مي توان سه عنصر عمده براي آن در نظر گرفت. نخست ، تجزيه و تحليل استراتژيك كه طي آن استراتژيستStrategist)  ) به دنبال درك موقعيت استراتژيك سازمان است. دوم ، مرحله انتخاب استراتژيك است كه با فرموله كردن راه‌هاي عملي ممكن ، ارزيابي و انتخاب بين آنها سر و كار دارد و در نهايت اجراي استراتژي است كه به برنامه ريزي و چگونگي اجراي استراتژي برگزيده مربوط مي شود. هر چند در عمل اين مراحل شكل خطي ندارند و در ارتباط با يكديگر و به موازات هم انجام مي گيرند. به عنوان مثال ممكن است يك شيوه ارزيابي استراتژي با اجراي آن شروع شود.


اهدافي كه به مديريت ارشد در مديريت استراتژيك كمك مي‌كنند عبارتند از:
?- ديدگاهي استراتژيك در مورد تجارت داشته باشيم.
?- درك بهتري از محيط رقابتي بيافرينيم.
?- روشهاي گوناگون مديريت را درك كنيم.
?- اخلاق مديريتي را گسترش دهيم.
?- وجوه كليدي فرهنگ و چگونگي تاثير آن بر تصميم‌گيري را درك كنيم.
به اين ترتيب ، انتخاب و اجراي استراتژيك توأمان صورت مي گيرد. همچنين احتمال دارد تجزيه و تحليل استراتژيك يك فعاليت مداوم باشد كه در نتيجه با اجراي آن تداخل خواهد داشت. لكن مديران براي موفقيت در سيستم هاي برنامه‌ريزي مي بايست همواره به تمايزهاي بين برنامه‌هاي استراتژيك و برنامه‌هاي عملياتي توجه داشته باشند. اين تمايزها به شرح زير مي باشند:
1- از آنجا كه مديران ارشد نسبت به مديران مياني معمولاً درك كلي بهتري از سازمان دارند و مديران مياني نسبت به مديران ارشد از جزئيات عمليات روزمره‌ سازمان بيشتر مطلع هستند، برنامه‌هاي استراتژيك معمولاً توسط مديريت ارشد و برنامه‌ عملياتي توسط مديريت مياني تدوين مي شوند.
2- برنامه ريزي استراتژيك در كنار تجزيه و تحليل آينده مطرح است؛ در حالي كه برنامه ريزي عملياتي به تجزيه و تحليل عملكرد روزمره‌ سازمان برمي‌گردد؛ لذا گردآوري داده هاي پايه براي برنامه ريزي استراتژيك به مراتب مشكل تر از گردآوري داده براي برنامه ريزي عملياتي است.
3-  از سوي ديگر از آنجا كه برنامه هاي استراتژيك مبتني بر پيش بيني آينده و برنامه هاي عملياتي مبتني بر شرايط موجود در يك سازمان مي باشند، غالباً برنامه هاي عملياتي نسبت به برنامه هاي استراتژيك مشروح تر مي باشند.
4- برنامه ريزي استراتژيك متمركز بر بلند مدت و برنامه‌ريزي متمركز بر كوتاه مدت است. به عبارت ديگر برنامه‌ريزي استراتژيك در دوره‌ زماني بلندتري نسبت به برنامه ريزي عملياتي مصداق پيدا مي كند.
در دنياي امروز، مديريت خوب لزوماً به معناي مديريت خوب استراتژي است. برخورداري از بينش استراتژيك در رويارويي با مقوله مديريت و فراگيري آن كه چگونه‌ مي توان ابزار تجزيه و تحليل استراتژيك را در تنظيم و بر اجراي استراتژي به كار گرفت، مديران را با چشم اندازهاي جديدي براي رهبري سازمان‌هاي خود مواجه مي سازد. مسايل مربوط به حركات استراتژيك جديد و پياده كردن صحيح آنها در داخل سازمان‌ها، اولويت هاي مهمي را در دستور كار مديران به خود اختصاص مي‌دهد. تجزيه و تحليل استراتژيك رسمي و مرور سالانه استراتژي از جمله فعاليت‌هاي استاندارد در اغلب شركت هايي است كه مديران حرفه اي آنها را اداره مي كنند. در حال حاضر بخش چشمگيري از ادبيات نوين مديريت را مفاهيم استراتژيك ، تفكر استراتژيك، روشهاي تجزيه و تحليل استراتژيك و ديگر مباحث مربوط به سازگار كردن عمليات داخلي موسسه با نيازمندي هاي استراتژيك، تشكيل مي دهد. از اين رو شناخت ماهيت مديريت استراتژيك و اجزاي آن براي همه كساني كه مي خواهند به گونه اي قدم در وادي مديريت گذارند ، ضرورت دارد.

مزاياي مديريت استراتژيك :
پژوهشهاي انجام گرفته ، مزايايي را براي تفكر استراتژيك و تعهد عميق به فرايند مديريت استراتژيك قايل است، از جمله تفكر و تعهد استراتژيك :
1- سطوح مختلف مديريت سازمان را در تعيين اهداف، هدايت و راهنمايي مي‌كند.
2- شناسايي و پاسخگويي به موج تغييرات، فرصتهاي جديد و تهديدات در حال ظهور را تسهيل مي كند.
3- منطق مديريت را در ارزيابي نياز به سرمايه و نيروي كار تقويت مي سازد.
4-كليه تصميم گيري‌هاي مديران در زمينه‌ استراتژي را در كل سازمان هماهنگ مي نمايد.
5- سازمان را قادر مي سازد كه موقعيت واكنشي (Reactive) خود را به وضعيت كنشي وآينده ساز (Proactive) تبديل كند.
مزاياي فوق به سازمان‌ها توانايي آن را مي بخشد كه به جاي آن كه صرفاً پاسخگوي نيروهاي رقابتي بوده و در مقابل شرايط متغير حاكم بر خود واكنش نشان دهند، خود بر آنها تأثير گذارند.

نرم افزار كامفار COMFAR EXPERT III چيست؟



طرح تجاري و پيش بيني درآمد و برآورد هزينه پروژه هاي صنعتي، معدني، كشاورزي، زيربنايي، دريانوردي و ... با استفاده از نرم افزار كامفار انجام مي¬پذيرد.
نرم افزار تخصصي كامفار يك برنامه كامپيوتري است كه از طرح تحقيقات قبل از بهره برداري حمايت مي¬كند و استفاده از آن سازماندهي و محاسبه گزارشات مالي و اقتصادي را آسان ميسازد.
اين نرم افزار بر اساس مطالعات امكان سنجي و يا به عبارتي توجيه پذيري و يا قابل اجراء بودن و يا نبودن طرح و مطالعات فرصت يابي براي هر طرح صنعتي و معدني طراحي گرديده است. نتايج اين نرم افزار بيانگر جذابيت اقتصادي طرح بر اساس محدود و يا نامحدود بودن بودجه اقتصادي سازمان مجري ميباشد.


ب- وروديهايي نرم افزار كامفار :

-          تعريف پروژه

-          برنامه ريزي زماني (فاز ساخت، فاز بهره برداري)

-          محصولات

-          واحدهاي پولي ( واحد پول داخلي، واحد پول خارجي)

-          تورم (داخلي، خارجي)

-          مشاركتها (داخلي، خارجي)

-          تنزيل (نرخ تنزيل كل سرمايه گذاري، نرخ تنزيل سهام دار)

-          هزينه هاي ثابت سرمايه گذاري شامل: ( خريد زمين، محوطه سازي و بهبود زمين، كارهاي عمراني و ساختمانها، ماشين آلات و تجهيزات كارخانه، تجهيزات خدماتي و جانبي كارخانه، حفاظتهاي زيست محيطي، هزينه هاي سربار، هزينه هاي قبل از بهره برداري و هزينه هاي پيش بيني نشده)

-          هزينه هاي توليد شامل:  (مواد خام، ملزومات كارخانه، يوتيليتي، انرژي، قطعات يدكي مصرف شده، تعميرات و نگهداري، حق امتياز، دستمزد، ماليات، هزينه سربار كارخانه، هزينه هاي اداري، هزينه هاي اجاره بلند مدت، هزينه هاي بازار يابي)

-          برنامه فروش (فروش داخلي ، فروش خارجي)

-          سرمايه در گردش (موجودي كالا، مطالبات، تنخواه)

-          منابع تامين مالي (يارانه، آورده سهام دار، وام كوتاه مدت و دراز مدت)

-          ماليات، يارانه

ج- خروجيهاي نرم افزار كامفار :

ج-  1- بررسي هاي مالي

-          برآورد سرمايه گذاري ثابت

-          برآورد سرمايه در گردش

-          برآورد هزينه ساليانه توليد

-          برآورد استهلاك ساليانه سرمايه گذاري

-          برآورد كل سرماية مورد نياز طرح

-          برآورد قيمت تمام شده به تفكيك هزينه ها

-          تعيين منابع تأمين مالي طرح و هزينه هاي مالي آن

-          تحليل درآمدها و هزينه هاي طرح

-          تعيين عملكرد سود و زيان طرح براي كل سرمايه گذاري و آورده سهام

ج-2- بررسي هاي اقتصادي

-          تعيين جريان خالص نقدي كل سرمايه‌گذاري

-          تحليل جريان نقدينگي تنزيل شده DCF

-          نرخ بازده داخلي IRR

-          تعيين ارزش فعلي خالص(npv)

-          تعيين نرخ و دورة بازگشت داخلي(pbp) كل سرمايه

-          تعيين نرخ  و دورة بازگشت داخلي براي آورده سهامداران

-          تعيين دوره بازگشت سرمايه

-          تحليل نقطه سربسر

-          شاخص سود آوري  PI

-          تحليل حساسيت طرح به هزينه¬هاي پيش¬بيني نشده

-          انجام آناليز حساسيت پروژه و تحليل ريسك

-          تحليل نسبتهاي مالي

-          تحليل اثرات متقابل طرحها (آناليز تلفيقي)

-          تهية صورت حسابهاي مالي

سال جهاد اقتصادی را به همه دوستان تبریک میگویم